حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

آتش عشق

سلام،
یقینا می‌دانید که باباطاهر معروفترین شاعر دوبیتی سرای آسمان ادبیات ایران است و خوانندگان موسیقی ایرانی، جایگاه خاصی برای اشعار وی قائلند. گرچه جناب شجریان در گوشه‌های اجرای آوازهای خود، گهگاه دوبیتی‌های این شاعر گرانمایه را زمزمه می‌کند اما درآلبوم دولت عشق یا همان گلبانگ شماره ۲، ده دوبیتی از باباطاهر را در دستگاه ماهور به زیبایی خاص خود اجرا کرده که آنها را تقدیم می‌کنم. جا دارد در اینجا از مرحوم استاد احمد عبادی که در این اجرا با سه‌تار نوازی بدیع خود هنرنمایی کرده‌اند نیز یادی کنیم و بر روانش درود فرستیم.


نسیمی کز بن آن کاکل آید
مرا خوشتر ز بوی سنبل آید
چو شب گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آید

دو چشمونت پیاله پر ز می بی
دو زلفونت خراج ملک ری بی
همی وعده کری امروز و فردا
ندونم ما که فردای تو کی بی

دلی دیرم چو مرغ پاشکسته
چو کشتی بر لب دریا نشسته
همه گویند طاهر تار بنواز
صدا چون می‌دهد تار شکسته

عزیزا کاسه چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشینه خار مژگونم به پایت

به کشت خاطرم جز غم نروید
به باغم جز گل ماتم نروید
به صحرای دل بی‌حاصل ما
گیاه ناامیدی هم نروید

دلی دیرم خریدار محبت
کزو گرمست بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت

غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای بخت بی بال و پرم کرد
به ما گفتی صبوری کن، صبوری
صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد

خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی‌کس تویی، ما مانده بی‌کس
همه گویند طاهر کس نداره
خدا یار موو چه حاجت کس

الهی آتش عشقم به جان زن
شرر زان شعله‌ام بر استخوان زن
چو شمعم برفروز از آتش عشق
بر آن آتش دلم پروانه‌سان زن

الهی دل بلا بی، دل بلا بی
گنه چشمان کره، دل مبتلا بی
اگه چشمون نکردی دیده بونی
چه دونستی دلم خوبان کجایی  

پیوند مهربانان

سلام،
شعر امروز را که جناب شجریان آن را در دستگاه شور اجرا و در آلبوم پیوند مهر عرضه کرده است، به شیخ اجل سعدی اختصاص دارد که تقدیم می‌کنم:


خفته خبر ندارد، سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
می‌باید این نصیحت کردن به دلستانان

دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشرو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان

من ترک مهر اینان در خود نمی‌شناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان

روشن روان عاشق از تیره شب ننالد
داند که روز گردد، روزی شب شبانان

باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان

چشم از تو برنگیرم، چون می‌کشد رقیبم
مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

شکر فروش مصری، حال مگس چه داند
این دست شوق بر سر، وان آستین فشانان **

شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تو چون مگس نگردی، گرد شکردهانان

** این بیت در آواز نیامده است.  

سیر نابخردی

سلام،

در اوان آغاز به کار نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران اجازه دهید یادداشت امروز را به یک کتاب اختصاص دهیم. چندی پیش از کتاب برج فرازان و ویژگیهای آن برایتان نوشتم. امروز می‌خواهم از کتاب سیر نابخردی از ترویا تا ویتنام نکاتی را عرض کنم. بی‌گمان شما هم این جمله معروف را شنیده‌اید که : تاریخ تکرار می‌شود، ولی نویسنده چیره‌دست کتاب سیر نابخردی یعنی خانم باربارا و. تاکمن در کتاب خود با هنرمندی هرچه تمامتر نشان داده است که این انسانهای نابخرد هستند که از گذشته و تاریخ عبرت نمی‌گیرند و در واقع، تاریخ را تکرار می‌کنند. روایت مستند این نویسنده از سیر تحولات تاریخی دوره طولانی جنگ ترویا تا جنگ ویتنام به خوبی نشان می‌دهد که ساخت قدرت و وادادگی انسان در مقابل آن چگونه موجب می‌شود که حاکمان با وجود آگاهی از تجربه‌های پیشین، باز هم به راه نادرست گذشتگان بروند و تاریخ را تکرار کنند. این روزها که کیان ما ایرانیان در معرض نابخردیهای حاکمان جدید در آستانه خطر است و مجموعه تصمیمات دولتمردان لاجرم باید متفاوت با تجارب پیشین باشد، درک مفاهیم بلند این کتاب آسانتر است و مقایسه پذیری جالبی را ممکن می‌سازد.  خواندن این کتاب را به شما توصیه می‌کنم. ظاهرا انتشارات فرزان روز آن را منتشر کرده و ترجمه روان آقای کامشاد هم خواندنش را آسانتر ساخته است.

مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست

سلام،
در آستانه فرارسیدن روز طبیعت، امروز شعری از حافظ شیرین سخن را تقدیم می‌کنم که آقای شجریان در چهارگاه اجرا و در آلبوم گنبد مینا عرضه کرده است. نام آلبوم هم از همین شعر گرفته شده است:

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندرین کار، دل خویش به دریا فکنم

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم

بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم

خورده‌ام تیر فلک، باده بده تا سرمست
عقده در بند کمر ترکش جوزا فکنم

جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایام چو سهوست و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم **

** این بیت در آواز نیامده است.