حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

۳۶ حرف من

سلام،
بعضی حرفها دل را می‌شکنند،
بعضی دیگر، دل شکسته را ترمیم می‌کنند.

بعضی حرفها دل آدم را تنگ می‌کنند،
بعضی دیگر، دل تنگ شده را وسعت می‌دهند.

بعضی حرفها سبب حزن و اندوه دل‌اند،
بعضی دیگر، شادی و سرور را مهمان دل می‌کنند.

بعضی حرفها از دل برمی‌خیزند،
بعضی حرفها به دل می‌نشینند.

بعضی حرفها از سر بی‌دلی‌اند،
بعضی حرفها در پی بی‌دلانند.

این که چه حرفی با چه دلی، چه می‌کند؟ بستگی دارد به جنس دلها و حرفها،

نمی‌دانم دل تو از چه جنسی است؟
اما ۳۶ حرف من از جنس بلور است.


نوشتار بالا، مقدمه کتابی است با عنوان(۳۶ حرف من) اثر خانم سهیلا صلاحی و مطالب ظریف و بدیعی در آن آمده است، که به خواندنش می‌ارزد.  

راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش

سلام،
شعر امروز را به غزلی از حضرت حافظ اختصاص می‌دهیم که جناب شجریان آن را در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم معروف بیداد عرضه کرده است.


باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران، صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد، تحمل بایدش

رند عالم‌سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش

با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش

نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

ساقیا در گردش ساغر، تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد، تسلسل بایدش

کیست حافظ تا ننوشد باده بی‌آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
  

عشق حقیقی

سلام،
در آلبوم آهنگ وفا جناب شجریان غزلی از شیخ اجل سعدی را در دستگاه ماهور به زیبایی اجرا کرده است که تقدیم می‌کنم:

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد

آن کس که دلی دارد آراسته معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد

گر سیل عقاب آید، شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد، دیوانه نپرهیزد

آخر نه منم تنها در بادیه سودا
عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد

بی‌بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بی‌مایه زبون باشد هرچند که بستیزد

فضل است اگرم خوانی، عدل است اگرم رانی
قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد

تا دل به تو پیوستم، راه همه در بستم
جایی که تو بنشینی، بس فتنه که برخیزد

سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز
ور روی بگردانی در دامنت آویزد  

انتظار دل

سلام،
شاید شما هم از عارف قزوینی، تصنیف سرای معاصر، اوصاف زیادی شنیده باشید. حکایتهایی از عاشق‌پیشگی او و در عین حال سیاسیت‌ورزیش. عجبا که چگونه این دو موضوع با شدتی زیاد در یک روح لطیف جمع شده‌است. سعی می‌کنم بعد از این اندر احوالات عارف، برایتان بیشتر بنویسم.
شعر امروز از سروده‌های این شاعر نامی است که جناب شجریان یک بار در قالب کنسرت افشاری در وین اجرا کرده و در آلبوم آرام جان عرضه شده و دیگر بار باز هم در افشاری اجرا و در آلبوم انتظار دل عرضه کرده است. نام این آلبوم هم از همین شعر گرفته شده است.


از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل

هیز و هرزه‌گرد، ضد اهل درد
گشته زین در آن، در مدار دل **

بی‌شرفتر از دل مجو که نیست
غیر ننگ و عار، کار و بار دل **

خجلتم کشد پیش چشم از آنک
بوده بهر من در فشار دل **

دل به هر کجا رفت و برنگشت
دیده شد سفید ز انتظار دل

عمر شد حرام، باختم تمام
آبرو و نام، در قمار دل **

بعد از این ضرر، ابلهم اگر
خم کنم کمر زیر بار دل

هر دو ناکسیم گر دگر رسیم
دل به کار من، من به کار دل **

داغدار چون لاله‌اش کنم
تا به کی توان بود خار دل **

همچو رستم از تیر غم کنم
کور، چشم اسفندیار دل **

خون دل بریخت از دو چشم من
خوشدلم از این انتحار دل

افتخار مرد در درستی است
وز شکستگی است اعتبار دل **

عارف این قدر لاف تا به کی
شیر عاجز است از شکار دل **

مقتدرترین خسروان شدند
محو در کف اقتدار دل **

** این ابیات در آوازها نیامده است.