حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی

سلام،

اگر اشتباه نکنم در سال ۱۳۵۴ جناب شجریان با همنوازی مرحوم افتتاح، مرحوم اصغر بهاری، آقایان ناهید و شهناز غزلی از حافظ را در دستگاه سه گاه اجرا کرد که در قالب برنامه گلهای تازه ۹۲ عرضه شده است. این اثر تقدیم محضر شما:

 

حاصل کارگه کون و مکان، این همه نیست

باده پیش آر که اسباب جهان، این همه نیست

 

از دل و جان، شرف صحبت جانان غرض است

غرض این است وگرنه دل و جان، این همه نیست

 

منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش

که چه خوش بنگری ای سرو روان، این همه نیست  **

 

دولت آنست که بی خون دل آید به کنار

ورنه با سعی و عمل، باغ جنان این همه نیست

 

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری

خوش بیاسای زمانی که زمان، این همه نیست

 

بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی

فرصتی دان که ز لب تا به دهان، این همه نیست

 

زاهد، ایمن مشو از بازی غیرت، زنهار

که ره از صومعه تا دیر مغان، این همه نیست  ** 

** این ابیات در آواز نیامده است.

 

بهاران

سلام،

جناب هوشنگ ابتهاج، یک مثنوی زیبا و بی‌بدیل سروده است که بخشی از آن توسط استاد شجریان در مایه دشتی اجرا و در آلبوم راز دل عرضه شده است. متن کامل این مثنوی تقدیم به شما:

  

بهار آمد، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد **

 
پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست؟ **
 

چه افتاد این گلستان را، چه افتاد؟
 که آیین بهاران رفتش از یاد  **
 

چرا می‌نالد ابر برق در چشم
 چه می‌گرید چنین زار از سر خشم ؟ **
 

چرا خون می‌چکد از شاخه گل
 چه پیش آمد؟ کجا شد بانگ بلبل؟ **

 

چه درد است این؟ چه درد است این؟ چه درد است؟
که در گلزار ما این فتنه کردست؟ **
 

چرا در هر نسیمی بوی خون است؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است؟ **

 

چرا سر برده نرگس در گریبان؟
چرا بنشسته قمری چون غریبان؟ **
 

چرا پروانگان را پر شکسته است؟
چرا هر گوشه گرد غم نشسته است؟ **
 

چرا مطرب نمی‌خواند سرودی؟
چرا ساقی نمی‌گوید درودی؟ **
 

چه آفت راه این هامون گرفته است؟
چه دشت است این که خاکش خون گرفته است؟ **
 

چرا خورشید فروردین فرو خفت؟
بهار آمد، گل نوروز نشکفت  **
 

مگر خورشید و گل را کس چه گفته است؟
که این لب بسته و آن رخ نهفته است؟ **
 

مگر دارد بهار نورسیده
 دل و جانی چو ما در خون کشیده؟ **

 

مگر گل نو عروس شوی مرده است
 که روی از سوگ و غم در پرده برده است؟ **
 

مگر خورشید را پاس زمین است؟
که از خون شهیدان شرمگین است ** 
 

بهارا، تلخ منشین، خیز و پیش آی
گره وا کن ز ابرو، چهره بگشای  ** 
 

بهارا خیز و زان ابر سبک رو
 بزن آبی به روی سبزه نو  ** 
 

سر و رویی به سرو و یاسمن بخش
 نوایی نو به مرغان چمن بخش ** 
 

بر آر از آستین دست گل افشان
 گلی بر دامن این سبزه بنشان  **
 

گریبان چاک شد از ناشکیبان
 برون آور گل از چاک گریبان  **
 

نسیم صبحدم گو نرم برخیز
 گل از خواب زمستانی برانگیز **

 

بهارا، بنگر این دشت مشوش
 که می‌بارد بر آن باران آتش  **
 

بهارا، بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز

 

بهارا، بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشته‌ای افتاده بر خاک

بهارا، بنگر این کوه و در و دشت 
 که از خون جوانان لاله گون گشت 
 

بهارا، دامن افشان کن ز گلبن
 مزار کشتگان را غرق گل کن 
 

بهارا، از گل و می آتشی ساز
 پلاس درد و غم در آتش انداز  ** 
 

بهارا، شور شیرینم برانگیز
 شرار عشق دیرینم برانگیز  **

 

بهارا، شور عشقم بیشتر کن
 مرا با عشق او شیر و شکر کن  **

 

گهی چون جویبارم نغمه آموز
 گهی چون آذرخشم رخ برافروز **

 

مرا چون رعد و توفان خشمگین کن
 جهان از بانگ خشمم پر طنین کن  **

بهارا، زنده مانی، زندگی بخش
 به فروردین ما فرخندگی بخش **

 

هنوز اینجا جوانی دلنشین است
 هنوز اینجا نفس ها آتشین است  ** 
 

مبین کاین شاخه بشکسته خشک است
چو فردا بنگری، پر بیدمشک است  ** 
 

مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است  **
 

بهارا، باش کاین خون گل آلود
بر آرد سرخ گل چون آتش از دود  ** 
 

بر آید سرخ گل، خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آرد تباهی  **

 

بهارا، شاد بنشین، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام  **

اگر خود عمر باشد، سر بر آریم
دل و جان در هوای هم گماریم ** 

 

میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین توفان برآییم

دگربارت چو بینم، شاد بینم
سرت سبز و دلت، آباد بینم 
 

به نوروز دگر، هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار  **
 

 

** این ابیات در آواز نیامده است

رمضان

جویند همه هلال و من ابرویت

 

گیرند همه روزه و من گیسویت

 

از جمله این دوازده ماه تمام

 

یک ماه مبارک است و آن هم رویت

احساس خشنودی

همه انسانها با کلامی دلپذیر احساس خشنودی می‌کنند،

از این روست که باید شیرین و دلنشین سخن گفت 

....................

به راستی چنین کاری خیلی پرهزینه است؟

دلم دردی که دارد با که گوید

سلام،

به اعتقاد من، آلبوم شب، سکوت، کویر جناب شجریان یکی از بهترین آثار ایشان است و گرچه با فروتنی به نوعی سعی کرده‌اند که از شباهت آن با موسیقی مقامی طفره بروند، اما حال و هوای اثر و خصوصا حضور استادانی چون مرحوم حاج قربان سلیمانی در میان همنوازان، آن را به عنوان اثری حاوی موسیقی مقامی معرفی می‌نماید.

به هر تقدیر در این آلبوم ۵ دوبیتی از بابا طاهر با زیبایی خاصی اجرا شده که تقدیم می‌کنم:

 

تو که نازنده بالا دلربایی

تو که بی‌سرمه چشمون، سرمه‌سایی

تو که مشکین دوگیسو در قفایی

به ما گویی که سرگردون چرایی

 

سیه بختم که بختم واژگون بی

سیه روزم که روزم تیره‌گون بی

شدم محنت کش کوی محبت

ز دست دل که یارب غرق خون بی

 

بمیرم تا تو چشم تر نبینی

شرار آه پر آذر نبینی

چنان از آتش عشقت بسوزم

که از ما رنگ خاکستر نبینی

 

ز عشقت سوختم ای جان کجایی

بماندم بی سر و سامان کجایی

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی

نه در جان، نه برون از جان کجایی

 

دلم دردی که دارد با که گوید

گنه خود کرده، تاوان از که جوید

دریغا نیست همدرد موافق

که بر بخت بدم خوش خوش بروید

گل وصلت فراموشم نکرده

وگرنه خار از سر گورم بروید