حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حدیث عشق

 

سلام، وقت به خیر

مدتی است که از شیخ اجل سعدی، غزلی ننوشته ام. شعر امروز از غزلیات سعدی است که آقای شجریان یک بار در دستگاه سه‌گاه اجرا و در آلبوم رسوای دل عرضه کرده و دیگر بار در دستگاه ماهور اجرا و در آلبوم  قاصدک عرضه کرده است:

 

جزای آنکه نگفتیم، شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم، لاجرم ز خیال

 

بدار یک نفس ای قائد این زمام جمال

که دیده سیر نمی گردد از نظر به جمال  **

 

اگر به گوش فراموش عهد سنگین دل

پیام ما که رساند مگر نسیم شمال

 

به تیغ هندی دشمن، قتال می نکند

چنان که دوست به شمشیر غمزه‌، قتال  **

 

جماعتی که نظر را حرام می‌گویند

نظر، حرام بکردند و خون خلق حلال

 

غزال اگر به کمند اوفتد، عجب نبود

عجب فتادن مرد است در کمند غزال

 

تو بر کنار فراتی، ندانی این معنی

به راه بادیه دانند، قدر آب زلال

 

اگر مراد نصیحت کنان ما اینست

که ترک دوست بگوییم، تصوریست محال

 

به خاک پای تو داند که تا سرم نرود

ز سر به در نرود همچنان امید وصال

 

حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آریم

به آب دیده خونین، نوشته صورت حال

 

سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست

که ذکر دوست نیارد، به هیچگونه ملال

 

به ناله، کار میسر نمی شود سعدی

ولیک ناله بیچارگان خوش است، بنال

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

بت چین

سلام،

یکی از ستاره های درخشان آسمان تصنیف سرایی ایران، مرحوم علی اکبر خان شیدا است که از اهالی طالقان بود و در ابن بابویه مدفون است. شیدا از معدود هنرمندانی بود که شعر و آهنگ را خود می‌سرودند و مضامین سروده هایش همگی دلنشین و غیر مبتذل بود. وی به نوازندگی سه‌تار مسلط بود و در خوشنویسی به سبک نستعلیق نیز استاد بود. به مناسبت نود ونهمین سال درگذشت این هنرمند نامی اجازه دهید یکی از تصنیفهای معروف او را که جناب شجریان دو بار اجرا کرده تقدیم کنم. این تصنیف که به بت چین مشهور است یک بار در آلبوم راست پنجگاه و دستگاه راست پنجگاه و دیگر بار نیز در آلبوم بت چین یا همان گلبانگ شماره ۱ و در بیات اصفهان اجرا و عرضه شده است:

 

ای مه من، ای بت چین، ای صنم

لاله رخ و زهره جبین، ای صنم

تا به تو دادم دل و دین، ای صنم

بر همه کس گشته یقین، ای صنم

 

من ز تو دوری نتوان دگر

وز تو صبوری نتوانم دگر

 

بیا حبیبم، بیا طبیبم

 

هر که تو را دید، ز خود دل برید

رفت ز خود تا که رخت را بدید

 

تیر غمت چون به دل من رسید

همچو بگفتم که همه کس شنید

 

من ز تو دوری نتوان دگر

وز تو صبوری نتوانم دگر

 

ای نفس قدس تو احیای من

چون تویی امروزه مسیحای من

 

حالت جمعی تو پریشان کنی

وای به حال دل شیدای من

 

من ز تو دوری نتوان دگر

وز تو صبوری نتوانم دگر

 

بیا حبیبم، بیا طبیبم