سلام،
با اجازه امروز غزلی از جناب شهریار را که استاد شجریان در برنامه گلهای تازه ۵۴ با همنوازی مرحوم بدیعی و جناب فرهنگ شریف در مایه دشتی اجرا کرده است، تقدیم میکنم:
تا کی در انتظار گذاری به زاریم
باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم
دیشب به یاد زلف تو در پردههای ساز
جانسوز بود شرح سیه روزگاریم
بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود
دیشب که ساز داشت سر سازگاریم
شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد
چشمی نماند شاهد شب زندهداریم
طعم شکار آهوی سر در کمند نیست
ماند به شیر، شیوه وحشی شکاریم **
شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمساریم
** این بیت در آواز نیامده است.
سلام،
به زعم من، یکی از زیباترین و دلنشینترین آثار آقای شجریان، آلبوم شب، سکوت، کویر است. امروز غزلی از حضرت عطار را که ایشان در کنار نوازندگان بزرگی همچون حاج قربان سلیمانی و با موسیقی مقامی خراسان اجرا کردهاند، تقدیم میکنم:
لعل تو داغی نهاد، بر دل بریان من
زلف تو در هم شکست، توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من، سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من، راه نظر جست، بست
چون نگرد در درخت، دیده گریان من **
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند، اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چاره دل هم تو ساز
زان که تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست، کار من از دست شد
زان که ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد، راه بیابان من
هست دل عاشقت، منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من **
تو دل عطار را سوخته خویش دار
زان که دل سنگ، سوخت از دل سوزان من **
** این ابیات در آواز نیامده است.