سلام،
شادروان رهی معیری شعر بسیار زیبایی دارد که آقای شجریان در آلبوم رسوای دل آن را در سه گاه اجرا کرده است و نام آلبوم هم از همین شعر گرفته شده است. انصافا از ترانه های بدیع رهی و جزو بهترین اجراهای استاد هم محسوب می شود:
من از روز ازل،
دیوانه بودم، دیوانه روی تو
سرگشته کوی تو
سرخوش از باده مستانه بودم
در عشق و مستی،
افسانه بودم
نالان از تو شد چنگ و عود من
تار موی تو،
تار و پود من
بیباده مدهوشم،
ساغر نوشم ز چشمه نوش تو
مستی دهد ما را،
گل رخسارا، بهار آغوش تو
چو به ما نگری، غم دل ببری
کز باده نوشین تری
سوزم همچون گل از سودای دل
دل، رسوای تو
من رسوای دل
گرچه به خاک و خون کشیدی مرا،
روزی که دیدی مرا،
بازآ که در شام غمم، صبح امیدی مرا
سلام،
شما هم حتما میدانید که جناب شجریان آلبوم معروفی به نام قاصدک دارند که نمیدانم به چه دلیل و با کدام بدسلیقگی به محاق توقیف رفته است. و ظاهرا با این اوضاعی که در وزارت ارشاد حاکم شده باید قید نفس کشیدن اهل فرهنگ و هنر را هم زد. باری در این آلبوم، غزلی بدیع از سعدی در ماهور اجرا شده که تقدیم میکنم.
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان، دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
کآخر این غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و ارام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندر آیم، گو درآی
بهتر از من، صدهزار از دست رفت
بیم جان، کاین بار، خونم می خورد
ورنه این دل، چند بار از دست رفت **
مرکب سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت
سعدیا با یار، عشق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
در تیر سال ۱۳۷۲ و در جریان کنسرتی که آقای شجریان با همنوازی تار استاد محمدرضا لطفی در پاریس اجرا کردند، غزلی از حضرت حافظ در بیات اصفهان اجرا شد که بعدا در آلبوم چشمه نوش عرضه شد و اکنون تقدیم شما میکنم. البته شایان ذکر آن که این غزل زیبا یک بار هم در افشاری و در برنامه رادیویی برگ سبز 216 توسط جناب شجریان اجرا شده است:
ما سرخوشان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود، ز ابروی جانان گشادهایم
ای گل تو دوش، داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم **
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر، ایستادهایم **
کار از تو می رود، مددی ای دلیل راه
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم **
چون لاله، می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم
گفتی که حافظ، این همه رنگ و خیال چیست
نقش غلط مبین که همان لوح سادهایم **
** این ابیات در آواز نیامده است.