حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

ربنای شجریان

سلام، طاعات و عباداتتان مقبول درگاه باری باد.

چندی است که پخش نشدن نوای ربنای خسرو آواز ایران از رسانه ای که باید ملی باشد، بهانه ابراز مخالفتها و انتقاد گروهی از مردم و واکنش مدیریت صدا و سیما شده است. در میانه این کارزار رسانه ای که پای لنگ و محتاط برخی رسانه های مکتوب و سایتهای اینترنتی نیز بدان کشیده شده و حتی همین نقدهای کمرنگ، نقد شوندگان را به تکاپو برای پاسخگویی کشانده، گه گاه مطالبی در حمایت از اقدام صدا و سیما منتشر می شود که در خور تامل است.

از جمله می توان به نشر یادداشتی در یکی از سایتهای حامی ممنوعیت پخش ربنای شجریان اشاره کرد که نویسنده آن با کنار هم چیدن گزاره های راست و ناراست، نتیجه گیری اخلاقی کرده است. این نویسنده با اشاره به درخواست استاد شجریان از صدا و سیما مبنی بر پخش نشدن صدای ایشان در این رسانه و بدون اشاره به این که استاد، ربنا و آواز افشاری خود (این دهان بستی، دهانی باز شد) را از این درخواست مستثنی کرده و آنها را به مردم ایران تقدیم نموده است، نتیجه گرفته که پخش شدن اثر یک هنرمند در لحظات ملکوتی افطار از رسانه ای فراگیر همچون صدا و سیما، موهبتی است الهی که نصیب هر کسی نمی شود و آن را نشانه توفیق الهی دانسته (که صد البته استنتاجی صحیح است) و لذا پخش نشدن نوای ملکوتی ربنای شجریان را نشان از بی توفیقی وی برشمرده و آن را به موضع گیریهای او در ماجرای تقلب و فریبکاری حاکمان در خرداد سال ماضی پیوند داده است.

... با خود می اندیشیدم که این بی توفیقی ضمیری است که مرجع آن شجریان خواهد بود یا صدا و سیما و یا ... شاید مردم؟!

آیا عدم انتشار نوای هنرمندی که در همراهی با مردم زمانه خویش از فریبکاری و دورویی، تخلف و تقلب، دروغ پراکنی و شرارت برخی حاکمان به ناله آمده است، نشانه بی توفیقی است؟ آیا اساسا توفیق می خواهد که صدای شجریان در رسانه ای پخش شود که در همان رسانه، صدای مداح هتاک و فاسق هم پخش می شود؟

بی تردید برای یک هنرمند مردمی، توفیقی بالاتر از این نیست که آثارش در کنار آثار ناپاکان و دغل بازان بازنشر نشود. مردم نیز چنانچه خواهان مهمان کردن نوای آسمانی ربنا بر سفره های افطار خود باشند، به شیوه خود عمل می کنند (همانگونه که اکنون فایل صوتی ربنا در کنار بسیاری از سفره های افطار و در ضمیر و سینه پاک ایرانیان زمزمه می شود) و لذا توفیق شنیدن این مناجات بی بدیل و خاطره انگیز را نصیب می برند. در این میانه، به گمانم توفیق بزرگی از رسانه ای که باید ملی باشد، سلب گردیده که حتی شایستگی انتشار این نوای ملکوتی را هم ندارد. و از همین روست که با درک این بی توفیقی عنان از کف می دهد و به دست و پا می افتد و به هتاکان و فریبکاران پناه می برد تا شاید از خلال مصاحبه با آنان، تاییداتشان را بر قامت ناساز بی اندام خود حک نماید.

دریغ از اندکی خردورزی.

سرو چمن

سلام،

امروز باز می‌خواهم تصنیفی از مرحوم علی اکبر خان شیدا را تقدیم کنم که جناب شجریان، آن را در دستگاه ابوعطا اجرا و در آلبوم  پیام نسیم عرضه کرده است. حیف که تصانیف ایشان به نحو شایسته‌ای جمع‌آوری نشده است: 

 

ایا ساقیا ز راه وفا به شیدای خود، جفا کم نما

که سلطان زلفت، ترحم کند به حال گدایان به حال گدا **

 

ای که به پیش قامتت سرو چمن خجل شده

سوسن و گل به پیش تو بنده منفعل شده

 

تا به کی از غمت گدازم  در هجرت سوزم و بسازم

از عشقت سوزم ای نگارا  ای دلبر تو کم کن جفا را

 

** این بیت از تصنیف در آواز نیامده است.

سرطویله

سلام،

نقل است که ناصرالدین شاه قاجار، از طبع شعری خوبی برخوردار بوده و گهگاه اشعار زیبایی سروده است. و البته برخی اشعار منسوب به وی نیز معروف است. از جمله نوحه‌ای در بزرگداشت عاشورا.

القصه، می‌گویند روزی ناصرالدین شاه، شعری سروده و پس از احضار ملک‌الشعرای دربار، آن را برایش خوانده بود. ملک‌الشعرای بی‌خبر و احیانا مغرور، در وصف شعر حضرت سلطان گفته بود: بسیار بی‌مایه و سخیف است.

شاه که از این صراحت و گستاخی ملک الشعرا به خشم آمده بود، دستور می‌دهد که آن بیچاره را در سرطویله کاخ شاهی و در کنار ستوران، به بند کشند و از آب و علف چهارپایان، نصیبش دهند.

... چند هفته گذشت و خشم سلطانی فرو نشست. شاه که سرمست از باده دوشینه، باز هم شعری سروده بود، ملک‌الشعرا را احضار کرد و پس از قرائت شعرش، نظر ملک الشعرای دربار را جویا شد.

ملک‌الشعرا درنگی کرد و سپس روی برگرداند و قصد خروج از تالار نمود. شاه که متحیر رفتار ملک‌الشعرا شده بود، فریاد بر آورد که: هوی الدنگ! کجا می‌روی؟

و ملک‌الشعرا از سر بی اعتنایی گفت: قبله عالم! سرطویله. 

دولت بیدار

سلام،

در فرهنگ ما ایرانیان، حافظ جایگاه ویژه‌ای دارد. حتی نسل جدید که با ادبیات کهن این سرزمین الفت کمتری دارند، در ارادتمندی به خواجه شیراز چیزی کمتر از بقیه نسلها نیستند. جالب آنکه از جمله ثقیلترین و تفسیر بردارترین آثار منظوم ادب فارسی نیز، یکی همین غزلیات لسان‌الغیب است. بی حکمت هم نیست که وقتی میان آثار آوازی استاد شجریان می‌گردید، در می‌یابید که سهم غزلیات حضرت حافظ بیش از سایر ستارگان آسمان ادب و فرهنگ ایران زمین است.

حال که از خواجه شمس‌الدین یاد کردیم اجازه دهید غزلی زیبا از حضرتش را که جناب شجریان سالها پیش در دستگاه ماهور زمزمه کرده و با همنوازی ویلن آقای یاحقی و تار استاد فرهنگ شریف همراه بوده و در برنامه گلهای تازه ۱۰۶ عرضه شده است، تقدیم حضورتان کنم:

 

سحرم دولت بیدار به بالین آمد

گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

 

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام

تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد

 

مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای

که ز صحرای ختن، آهوی مشکین آمد

 

گریه‌، آبی به رخ سوختگان باز آورد

ناله‌، فریادرس عاشق مسکین آمد

 

مرغ دل، باز هوادار کمان ابروییست

ای کبوتر، نگران باش که شاهین آمد  **

 

رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار

گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

 

ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست

که به کام دل ما آن بشد و این آمد

 

شادی یار پریچهره بده باده ناب

که می لعل، دوای دل غمگین آمد

 

چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل

عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد  **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.