حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

مژده وصل

سلام،

غزل امروز را اختصاص می‌دهم به حضرت حافظ که جناب شجریان، آن را در دستگاه همایون و با همنوازی نی استاد حسن کسایی اجرا کرده و در برنامه گلهای تازه ۱۰۰ پخش شده است:

 

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

 

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

 

بر سر تربت من، بی می و مطرب منشین

تا به بویت ز لحد، رقص کنان برخیزم

 

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم

 

خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات

کز سر جان و جهان، دست‌فشان برخیزم  **

 

گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم کش

تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم  **

 

روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده

تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

دلخستگی

سلام،

یکی از جلوه‌های جاری در اجرای آوازی استاد شجریان، همخوانی ایشان با فرزندش همایون است و از جمله مصداق های آن را می‌توان در اجرای غزل شیوا و سحرآمیز حضرت عطار دید. این اثر در کنسرت همنوا با بم در کرد بیات اجرا شده و قبل از آن نیز در آلبوم فاخر بی تو به سر نمی شود در دستگاه نوا عرضه شده بود. در هر دو اجرای این اثر، پدر و پسر یک در میان به آواز خوانی مصرعها پرداخته‌اند. بدین ترتیب که آقای شجریان مصرعهای فرد و همایون نیز مصرعهای زوج را اجرا کرده‌اند. و در اجرای بیت پنجم، همایون از پس پدر همه بیت را به صورت تعاقبی زمزمه کرده است. اما اینک بخوانید این غزل زیبا را و درودی بفرستید به روان عطار و نفس گرم زمزمه گران آن: 

 

چون تو جانان منی، جان بی تو خرم کی شود

چون تو در کس ننگری، کس با تو همدم کی شود

 

گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما

جان ما گر درفزاید، حسن تو کم کی شود

 

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای

این چنین طراریت با من مسلم کی شود

 

عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی

چون تو گویی یا کنی این عهد، محکم کی شود  **

 

چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست

این چنین دلخستگی، زایل به مرهم کی شود

 

غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم

تا تو از در، درنیایی از دلم غم کی شود

 

خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمال

ذره‌ای هم خلوت خورشید عالم کی شود

 

نیستی عطار مرد او که هر تردامنی

گر به میدان، لاشه تازد، رخش رستم کی شود  **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.