سلام،
در سال ۱۳۷۸ و در جریان برگزاری کنسرت باغ چهلستون اصفهان، آقای شجریان قطعه شعر معروف نیایش اثر زندهیاد فریدون مشیری را در دستگاه ماهور اجرا کرد. در این کنسرت که با ارکستر سمفونی به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی اجرا شد، قبل از اجرای آواز، شادروان مشیری خود، این قطعه زیبا را برای حاضران خواند.
آفتابت که فروغ رخ زرتشت در آن گل کردهاست،
آسمانت که ز خمخانه حافظ قدحی آوردهاست،
کوهسارت که بر آن، همت فردوسی، پر گستردهاست،
بوستانت کز نسیم نفس سعدی، جان پروردهاست،
همزبانان منند
مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان،
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان،
پیش شمشیر بلا،
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان،
مهربانان منند
نفسم را پر پرواز از توست،
به دماوند تو سوگند که گر بگشایند،
بندم از بند، ببینند که: آواز از توست،
همه اجزایم با مهر تو آمیختهاست،
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد،
خون پاکم که در آن عشق تو میجوشد و بس،
تا تو آزاد بمانی، به زمین ریخته باد
سلام،
سال نو و آغاز روزهای بهار خجسته باد.
حضرت لسانالغیب در سپهر ادب و فرهنگ ایرانی جایگاهی بس والا دارد و معمولا خوانندگان و موسیقیدانان نیز همگی متاثر از غزلها و اشعار عارفانه اویند. جناب شجریان نیز از این قاعده مستثنی نیست و سهم اشعار حافظ در مجموعه آثار ایشان از مابقی اشعار شعرا بیشتر است و فاصله ای معنیدار دارد.
امروز غزلی از حضرتش را تقدیمتان میکنم که آقای شجریان در کنسرت سال ۱۳۷۶ در دستگاه شور اجرا و در آلبوم معمای هستی عرضه کرده است:
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید، جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هرچه پیش سالک آید، خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل، کسی گمراه نیست **
تا چه بازی رخ نماید، بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب، وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندرین طغرا نشان حسبه للله نیست **
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو، بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان، بدین درگاه نیست **
بر در میخانه رفتن، کار یکرنگان بود
خود فروشان را به کوی می فروشان، راه نیست **
هر چه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس، کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربی است
عاشق دردیکش اندر بند مال و جاه نیست **
** این ابیات در آواز نیامده است.