حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

باد صبا بر گل گذر کن

سلام،

در میان مجموعه آثار استاد شجریان، آلبوم موسوم به خزان از جمله آثاری است که رسما منتشر نشده ولی در فرازهایی متفرقه پخش شده و بسیاری از دوستداران ایشان آن را شنیده‌اند. امروز تصنیفی از همین آلبوم را که سروده ملک الشعرای بهار است و در دستگاه همایون مایه شوشتری اجرا شده است، تقدیم می‌کنم. البته حتما به خاطر دارید که این اثر عینا در آلبوم رندان مست نیز اجرا شده است:

 

باد صبا بر گل گذر کن

از حال گل ما را خبر کن

نازنین ما را خبر کن

 

با مدعی کمتر بنشین

نازنین، ای مه جبین

بیچاره عاشق، ناله تا کی

 

یا دل مده، یا ترک سر کن

شد خون‌فشان چشم تر من

پر خون دل شد، ساغر من

 

ای یار عزیز، مطبوع و تمیز

در فصل بهار با ما مستیز

 

آخر گذشت آب از سر من

ببین چشم تر من

 

گل، چاک غم بر پیرهن زد

از غیرت، آتش در چمن زد

 

بلبل چو من شد در چمن

دستان سرا بهر وطن

 

دیدی که ظالم تیشه‌اش را

آخر به پای خویشتن زد

 

 

 

افتخار آفاق

سلام،

عید سعید مولود منجی موعود بر شما فرخنده باد.

اجازه دهید امروز قطعه تصنیفی از عارف قزوینی را تقدیم کنم که در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی در وصف افتخارالسلطنه دختر ناصرالدین شاه سروده شده است. این تصنیف را جناب شجریان در سه‌گاه اجرا و در برنامه گلهای تازه ۱۰۷ پخش شده است. و سالها بعد یعنی سال 1371 در کنسرت امریکای شمالی دیگر بار اجرا شده است.


 

افتخار همه آفاقی و منظور منی

شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی

 

به سر زلف پریشان تو، دلهای پریش

همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی

 

ز چه رو شیشه دل می شکنی؟

تیشه بر ریشه جان از چه زنی؟

 

سیم‌اندام ولی سنگدلی

سست پیمانی و پیمان شکنی

 

اگر درد من به درمان رسد، چه می شه؟

شب هجر اگر به پایان رسد، چه می‌شه؟

 

اگر بار دل به منزل رسد، چه گردد؟

شب هجر اگر به پایان رسد، چه می‌شه؟

 

ز غمت خون می‌گریم، بنگر چون می‌گریم

ز مژه دل می‌ریزد، ز جگر خون می‌آید

 

افتخار دل و جان می‌آید

یار بی پرده عیان می‌آید

 

تو اگر عشوه بر خسرو پرویز کنی

همچو فرهاد رود از عقب کوه کنی  **

 

متفرق نشود مجمع دلهای پریش

تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی  **


ز چه رو شیشه دل می شکنی؟

تیشه بر ریشه جان از چه زنی؟  **

 

سیم‌اندام ولی سنگدلی

سست پیمانی و پیمان شکنی  **

 

 

به چشمت که دیده ز صورت نگیرم

اگر می‌کشی وگر می‌زنی به تیرم  **

 

تو سلطان حسن و من کمترین، فقیرم

گزندم اگر ز سلطان رسد چه می‌شه؟  **

 

ز غمت خون می‌گریم، بنگر چون می‌گریم

ز مژه دل می‌ریزد، ز جگر خون می‌آید  **

 

خون صد سلسله جان می‌ریزد

به سر کشته جان می‌آید  **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.