حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

غم عشق

سلام،

در آستان بهار گرامی با اجازه شما امروز شعر زیبایی از عطار نیشابوری را که جناب شجریان در سه گاه اجرا و در آلبوم رسوای دل عرضه کرده است، تقدیم می‌کنم:

 

بجز غم خوردن عشقت، غمی دیگر نمی‌دانم

که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی‌دانم

 

گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم

ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم

 

ز بس کاندر غم عشق تو از پای آمدم تا سر

چنان بی پا و سر گشتم که پای از سر نمی‌دانم

 

به هر راهی که دانستم، فرو رفتم به بوی تو

کنون عاجز فرو ماندم، رهی دیگر نمی‌دانم

 

دلی کاو بود همدردم، چنان گم گشت در دلبر

که بسیاری نظر کردم، دل از دلبر نمی‌دانم

 

به هشیاری، می از ساغر جدا کردن، توانستم

کنون از غایت مستی، می از ساغر نمی‌دانم  **

 

به مسجد، بتگر از بت باز می‌دانستم و اکنون

در این خمخانه رندان، بت از بتگر نمی‌دانم  **

 

چو شد محرم ز یک دریا همه نامی که دانستم

در این دریای بی‌نامی دو نام‌آور نمی‌دانم  **

 

یکی را چون نمی‌دانم، سه چون دانم که از مستی

یکی راه و یکی رهرو، یکی رهبر نمی‌دانم  **

 

کسی اندر نمکسار اوفتد، گم گردد اندر وی

من این دریای پر شور از نمک، کمتر نمی‌دانم  **

 

دل عطار انگشتی سیه‌رو بود و این ساعت

ز برق عشق آن دلبر، بجز اخگر نمی‌دانم  **


** این ابیات در آواز نیامده است.

هست شب، آری شب


سلام،

در آلبوم قاصدک استاد شجریان که متاسفانه به محاق عدم انتشار افتاد، شعری از نیما یوشیج را ایشان در دستگاه ماهور زمزمه کرده است که تقدیم حضورتان می‌کنم. به گمانم این آخرین همکاری جنابش با شادروان پرویز مشکاتیان بوده و البته در این اجرای سه نفره، همایون شجریان نیز اولین اجراهایش را تجربه کرده است:


هست شب، یک شب دم کرده و خاک،

رنگ رخ باخته است

باد، نوباوه ابر، از بر کوه،

سوی من تاخته است

 

هست شب، همچو ورم کرده تنی،

گرم در استاده هوا

هم از این روست نمی‌بیند اگر،

گمشده‌ای راهش را

 

با تنش گرم، بیابان دراز،

مرده را ماند

در گورش تنگ،

با دل سوخته من ماند

 

به تنم خسته که می‌سوزد،

از هیبت تب

هست شب، آری شب