ویرانه، نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه، نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه، دل ماست که با هر نظر تو
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
سلام،
در سال ۱۳۷۶ جناب شجریان به همراه گروهی از نوازندگان، کنسرتی را اجرا کردند که محصول آن در قالب آلبوم معمای هستی راهی بازار هنر شد. در پایان این کنسرت، ایشان تصنیفی قدیمی را که منسوب به علی اکبر خان شیدا است در دستگاه شور ارائه داد که یکی از زیباترین قسمتهای این کنسرت بود. اما جالبتر آن که، تصنیف مذکور، ترکیبی از دو بیت از اشعار حافظ و عباراتی مربوط و در خور این سخنان آسمانیست که وقتی با نوای موسیقی و آوای استادی چون شجریان در هم میآمیزد، سحرانگیز مینماید. ابیات مربوط به لسانالغیب را به صورت ایرانیک ملاحظه میفرمایید:
به تیغم گر زنی، دستت نگیرم ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
وگر تیرم زنی منت پذیرم ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
بنازم چشم مستت را،
نبینم من شکستت را
چو مستم کردهای، مستور منشین ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
چو نوشم دادهای زهرم منوشان ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
بنازم چشم مستت را،
نبینم من شکستت را
های های، های های، دل تنگ من
پیش دوست، پیش دوست، شده ننگ من
ره کجاست؟ ره کجاست؟ پای لنگ من
سلام،
در سال ۱۳۷۱، جناب شجریان و گروه همراهش کنسرتی را در آمریکا برگزار کردند که بخشی از آثارش، در آلبومهای ایشان عرضه شد. لیکن یکی از آثار اجرا شده در این کنسرت، غزلی از لسانالغیب بود که در هیچ آلبومی منتشر نشده است. این آواز که در سهگاه اجرا شده و با همنوازی نی آقای عندلیبی، تار آقای پیرنیاکان و تمبک همایون شجریان همراه بوده را تقدیم محضرتان میکنم. خاطرنشان میکنم این غزل را استاد یک بار به طور خصوصی با تارنوازی استاد پیرنیاکان و دیگر بار در برنامه گلهای تازه 123 در دستگاه همایون و با همنوازی تار استاد هوشنگ ظریف؛ تمبک استاد محمد اسماعیلی و نی استاد حسن ناهید نیز اجرا کردهاند. آهنگساز برنامه گلها استاد همایون خرم و تنظیم آن بر عهده استاد فرامرز پایور بوده است:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر، به عالم سمر شود
گویند سنگ، لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده، گریان و دادخواه
کز دست غم، خلاص من آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان، حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک، زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود**
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او، خاک در شود**
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
** این ابیات در آواز نیامده است.