سلام،
شعر امروز ما، غزلی معروف از لسان الغیب است که عموم نیوشندگانش آن را با صدای جادویی شهرام ناظری در آلبوم گل صد برگ، به خاطر میآورند. اما دریغ که این غزل را جناب شجریان در اوایل دهه ۱۳۵۰ خورشیدی و در برنامه رادیویی برگ سبز ۲۴۲ در دستگاه بیات زند با همنوازی سه تار استاد احمد عبادی و ویولن استاد حبیب بدیعی اجرا کرده است که چندان در خاطرهها نمانده است:
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
سلطان ازل، گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
در خرقه صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
در دل ندهم ره، پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
آن بوسه که زاهد ز پیش داد به ما دست
از روی صفا بر لب جانانه نهادیم
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم **
چون میرود این کشتی سرگشته که آخر
جان بر سر آن گوهر یکدانه نهادیم **
المنه للله که چو ما بی دل و دین بود
آن را که لقب، عاقل و فرزانه نهادیم **
قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یا رب چه گدا همت و بیگانه نهادیم **
** این ابیات در آواز نیامده است.