سلام،
سالیانی پیش در اردیبهشت ۱۳۵۳ و در برنامه گلهای تازه ۱۰۴ جناب شجریان با همراهی تار استاد فرهنگ شریف غزلی معروف از لسان الغیب را در ابوعطا اجرا نمودند که امروز تقدیم محضرتان میکنم. خاطرنشان میکنم این غزل زیبا با همنوازی نی و ویولن استادان محمد موسوی و حبیب الله بدیعی نیز به طور خصوصی اجرا شده است:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب میاش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و ناله سحری
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری
هزار جان گرامی بسوخت زین غیرت
که از صباح و مسا، شمع مجلس دگری
ز من به حضرت آصف که میبرد پیغام
که یادگیر دو مصرع ز من به نظم دری **
کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن
که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سری **
به بوی زلف و رخت میروند و میآیند
صبا به غالیه سایی و گل به جلوهگری
چو مستعد نظر نیستی، وصال مجوی
که جام جم نکند سود، وقت بیبصری **
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشه چشمی به ما نمینگری
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی، می خوری و غم نخوری
بیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسن
ازین معامله غافل مشو که حیف خوری **
طریق عشق، طریقی عجب خطرناک است
نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری **
به یمن همت حافظ، امید هست که باز
اری اسامر لیلای لیله القمری **
** این ابیات در آواز نیامده است.