سلام،
امروز غزلی از لسان الغیب را تقدیم دوستداران جناب شجریان میکنم که توسط ایشان در مایه دشتی اجرا شده است. این اثر که در آلبوم ساز خاموش عرضه شده؛ محصول اجرای کنسرت آذر ١٣٨٤ تهران با همراهی تار استاد علیزاده، کمانچه استاد کلهر و تمبک همایون شجریان است.
چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل، گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن**
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچکس با دوست، دشمن
تنت در جامه، چون در جام باده
دلت در سینه، چون در سیم آهن **
ببار ای شمع، اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق، روشن
مکن کز سینهام آه جگرسوز
بر آید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف تو بستهاست حافظ
بدین سان کار او در پا میفکن **
** این ابیات در آواز نیامده است.