حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

آشفتگی نادانان

سلام، اوقاتتان سرشار از نکویی.

خدمت شما عارضم که چند شب پیش کتاب فارسی دخترم را که در سوم دبستان تحصیل می‌کند، مرور می‌کردم و بر آشفتگی رسم الخط آن افسوس می‌خوردم و به جان بانیان و عاملان آن دعا می کردم. یاد آن حکایت حضرت مولانا در فیه ما فیه افتادم که فرمود:

می‌گویند پادشاهی پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و... آموخته بودند و استاد تمام گشته بود با کمال کودنی و بلاهت. روزی پادشاه انگشتری در مشت گرفت و فرزند را بیازمود که بگو در مشت من چیست؟ پسر گفتا که آنچه داری گرد است و زرد و مجوف. گفت چون نشان‌های راست دادی پس حکم کن که چه باشد؟ گفتا می‌باید که غربیل باشد. شاه گفت: نادان این چندین نشان‌های دقیق را که عقول در آن حیران شوند، دادی از قوت تحصیل و دانش، این قدر ندانستی که در مشت غربیل نگنجد؟

اکنون برخی علمای اهل زمان در علوم، موی بشکافند و چیزهای دیگر را که به ایشان تعلق ندارد به غایت دانسته‌اند و آنچه مهم است و به ایشان نزدیکتر از همه آن است، خودی آنان است و خودی را نمی‌دانند. همه چیز را به حل و حرمت حکم می‌کنند که این جایز است و آن جایز نیست لیک خود را نمی‌دانند که حلالند یا حرام؟


صد هزاران فصل داند از علوم

جان خود را می‌نداند آن ظلوم

داند او خاصیت هر گوهری

در بیان جوهر خود چون خری

که همی دانم یجوز و لا یجوز

خود ندانی تو یجوزی یا عجوز

 

حال حکایت زمانه ماست. رسم‌الخط آشفته‌ای ساخته‌ایم که هیچ گونه قابل دفاع و توجیه نیست که این بماند، حتی در استفاده از همین رسم‌الخط نیز آشفتگی بیداد می‌کند. مثلا در یک متن کوتاه یک بار دل‌نشین و دلپذیر و دل تنگ را می‌نگاریم و باکی از این آشفتگی نیست. و ده‌ها آشفتگی دیگر که جز عصبانیت و افسوس نصیبی برایمان ندارد. راستی نویسندگان و مصححان این کتاب و امثال آن، خود فرزند ندارند؟ اگر فرزند محصل ندارند، مروت هم ندارند؟ از ما که گذشت، با نسل آتی چه می‌کنیم؟