سلام، اوقاتتان به خیر و نیکی.
اجازه دهید امروز شعر زیبایی از هاتف اصفهانی را که آقای شجریان در ابوعطا و با همراهی ارکستر رادیو به سرپرستی استاد پایور در گروه فرهنگ و هنر رادیو اجرا کردهاند، تقدیم کنم. این اثر با مجموعهای از دیگر آثار ایشان در آلبومی با نام بهار دلکش نیز عرضه شده است.
چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی، چه وفا کنی
همه جا کشی می لالهگون ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیاله ما که خون به دل شکسته ما کنی **
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران
قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی **
** این ابیات در آواز نیامده است.