حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

یاران را چه شد

سلام،

اوقاتتان در این روزهای دل انگیز پاییزی به خیر و شادی باد. اجازه دهید شعر امروز، غزلی باشد از لسان الغیب که جناب شجریان آن را در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم بیداد عرضه کرده است. همنواز استاد در اجرای این غزل، استاد پرویز مشکاتیان بوده است. این شعر و آلبوم در مجموع یکی از خاطره‌انگیزترین آثار این استاد نامی و گروه شیدا و عارف است.

 

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد

 

آب حیوان تیره‌گون شد، خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل، باد بهاران را چه شد

 

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی

حق شناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد

 

لعلی از کان مروت برنیامد، سال‌هاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

 

شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد

 

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند

کس به میدان در نمی‌آید، سواران را چه شد

 

صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست

عندلیبان را چه پیش آمد، هزاران را چه شد

 

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت

کس ندارد ذوق مستی، میگساران را چه شد

 

حافظ! اسرار الهی کس نمی‌داند خموش

از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

 

 

 

 

 

سعدی! اندازه ندارد که چه شیرین سخنی

سلام،

در سالهایی که برنامه فخیم موسیقی ایرانی از رادیو پخش می‌شد، جناب شجریان با همنوازی ویولن آقای همایون خرم غزلی بس نغز از حضرت سعدی را در مقام بیداد اجرا کرده است که اینک تقدیم محضرتان می‌کنم:


 پیش رویت دگران، صورت بر دیوارند

نه چنین صورت و معنی که تو داری، دارند


تا گل روی تو دیدم، همه گلها خارند

تا تو را یار گرفتم، همه خلق اغیارند


آن که گویند به عمری شب قدری باشد

مگر آنست که با دوست به پایان آرند


دامن دولت جاوید و گریبان امید

حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند


نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس

که به شمشیر غمت، کشته چو من بسیارند


عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز

خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند


بوالعجب واقعه‌ای باشد و مشکل دردی

که نه پوشیده توان داشت، نه گفتن یارند


یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند

بلکه آن نیز خیالی است که می‌پندارند


سعدی! اندازه ندارد که چه شیرین سخنی

باغ طبعت همه مرغان شکر گفتارند


 تا به بستان ضمیرت، گل معنی بشکفت

بلبلان از تو فرو مانده چو بوتیمارند

 

بخوان، خدای را بخوان


سلام،

همراهان ارجمند خصوصا اصفهانیان گرامی نیک به خاطر دارند که آقای شجریان در سال ۱۳۷۸ و در یک کنسرت استثنایی که با رهبری آقای فخرالدینی در کاخ چهلستون برگزار شد، قطعاتی از شعرای مختلف را زمزمه کردند و با حضور استادان بزرگ، مرحوم فریدون مشیری، مرحوم تجویدی و مرحوم بیژن ترقی از آنان نیز قدردانی نمودند. پس اجازه دهید شعر امروز را که سروده آقای بیژن ترقی است و آهنگسازی آن را مرحوم تجویدی عهده‌دار بوده‌اند و در شوشتری و بیداد اجرا شده است، تقدیم کنم:

 

بخوان، خدای را بخوان

گره گشای را بخوان


مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد

به ما صفای عالم دگری بخشد


برآور ای نشان حق ز دل آوازی

مگر که بر دعای ما اثری بخشد


چو هم در این سکوت شب تویی ز شب نخفتگان

که حق عیان نمی‌شود به چشم خواب رفتگان


مگر به هم‌نواییم دهی ز خود رهاییم

بخوان در این سکوت شب به درگه خداییم


با نام حق، آتش را در جانم افکندی

از جان مگو آتش در ایمانم افکندی


ای آسمان چو سوز آوازم بشنیدی

خورشید و مهتاب را در دامانم افکندی


بخوان، خدای را بخوان

گره گشای را بخوان