سلام،
از ابوسعید ابوالخیر نقل است که: در بغداد روزی مستی افتاده بود و طاقت رفتن نبودش از مستی. شیخ جنید بر او برگذشت. چشم آن مست بر شیخ افتاد و شیخ را نظر بر وی فتاد.
مست شرم داشت، گفت: یا شیخ چنان که مینمایم، هستم. تو چنان که مینمایی، هستی؟ گریه بر شیخ اوفتاد. به سبب این صدق، حق تعالی آن مست را توبه داد.
بر همین سبیل خیام سرودهاست:
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر دم تو به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا چنان که مینمایم، هستم
تو نیز چنان که مینمایی، هستی؟
سلام،
طاعاتتان مقبول درگاه حضرت حق باد.
امروز میخواهم ٨ رباعی از خیام را که جناب شجریان در مقر سازمان یونسکو اجرا نمودهاند، تقدیمتان کنم. حتما به یاد دارید که در سال 1378 جایزه پیکاسو توسط فدریکو مایر دبیرکل فرهیخته یونسکو و با همت شادروان احسان نراقی به استاد شجریان اهدا شد و در این مراسم جناب استاد با همنوازی تار بهروز همتی، عود محمد فیروزی، کمانچه سعید فرجپوری و تمبک و هماوازی همایون شجریان قطعاتی از خیام را اجرا کردند. البته اجرای این آواز در دستگاه ماهور بوده است.
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عشق
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
ای دل، چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن در گذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی به کارها در گردون
کی خاطر اهل فضل، رنجیده بدی
جامی است که عقل، آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای
بنشسته همی گفت که کوکو کوکو
ای آن که نتیجه چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی، رفتی
گویند که فردوس، برین خواهد بود
آنجا می ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار، چنین خواهد بود
سلام،
سالها پیش از این، به کوشش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، و با همکاری آقای فریدون شهبازیان به عنوان آهنگساز و آقای احمد شاملو به عنوان دکلمه خوان، آلبومی با صدای استاد شجریان در ابوعطا اجرا و به بازار عرضه شد که نام آن را رباعیات خیام گذاردند. اینک آثار آوازی این آلبوم را که مشتمل بر ۶ رباعی از حکیم عمر خیام است، تقدیم میکنم:
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمیشاید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
هنگام سپیدهدم، خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحهگری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر، شبی گذشت و تو بیخبری
این قافله عمر، عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی! غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه، امید بر دمیدن بودی
از من رمقی به سعی ساقی ماندهاست
از صحبت خلق، بیوفایی ماندهاست
از باده نوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی ماندهاست