حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

مونس جان

سلام،

در گرماگرم تابستان و فصل انگور اجازه دهید امروز غزلی از لسان الغیب را که جناب شجریان با همراهی ارکستر رادیو به سرپرستی استاد پایور در سه‌گاه اجرا و بعدها در آلبوم دیلمان عرضه نموده‌اند، تقدیم محضرتان کنم. همنوازی این آواز با کمانچه مرحوم رحمت الله بدیعی و سنتور آقای اسماعیل تهرانی بوده و ناشر آلبوم نیز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.


باز آ و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش


زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش


در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک

جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش **


دلدار که گفتا به توام دل نگران است

گو می‌رسم اینک به سلامت، نگران باش **


خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش

ای درج محبت به همان مهر و نشان باش **


تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش **

** این ابیات در آواز نیامده است.

با دل خونین لب خندان بیار

سلام و ایام به کام،

دوستداران موسیقی اصیل و البته همانانی که بیش از 55 بهار از عمر گرامی را پشت سر گذارده‌اند، نیک به یاد می‌آورند که در برنامه فاخر گلهای تازه رادیو در سالهای پیش از انقلاب، موسیقی اصیل ایرانی از جایگاهی بس والا برخوردار بود. با گرامیداشت همه دست اندر کاران آن برنامه، اجازه دهید امروز شعری از جناب هوشنگ ابتهاج (سایه) را که توسط جناب شجریان در سه‌گاه اجرا شده و از برنامه گلهای تازه ١٠٧ پخش شده است، تقدیمتان کنم. نی استاد حسن ناهید، سنتور استاد فرامرز پایور، تمبک شادروان محمد اسماعیلی و ویولن مرحوم بدیعی همنوای این اجرا بوده‌اند. ناگفته نماند که همین اجرا در آلبوم دیلمان نیز عرضه شده است:

 

من همان نایم که گر خوش بشنوی

شرح دردم با تو گوید مثنوی

 

با لب دمساز خود جفت آمدم

گفتنی، بشنو که در گفت آمدم **

 

من همان جامم که گفت آن غمگسار

با دل خونین لب خندان بیار

 

من خمش کردم خروش چنگ را

گرچه صد زخم است این دلتنگ را

 

من همان عشقم که در فرهاد بود

او نمی‌دانست و خود را می‌ستود

 

من همی کندم نه تیشه، کوه را

عشق شیرین می‌کند اندوه را

 

در رخ لیلی نمودم خویش را

سوختم مجنون خام اندیش را

 

می‌گریست او در دلش با درد دوست

او گمان می‌کرد اشک چشم اوست

 

گر جهان از عشق، سرگشته است و مست

جان مست عشق بر من عاشق است **

 

ناز اینجا می‌نهد روی نیاز

گر دلی داری بیا اینجا بباز **


** این ابیات در آواز نیامده است.