سلام،
بارها به محضر شریف دوستان همراه عرضه داشتهام که در نظر این حقیر، حضرت سعدی سخنوری بی بدیل در کهکشان ادب پارسی است و هر شعر و سخن و حکایتی از او دریایی از معانی بلند را با زبانی ساده پیش روی آدمیان به تصویر میکشد. قصد پرگویی ندارم. امروز غزلی از جنابش تقدیمتان میکنم و داوری را به شما میسپارم. از باب توضیح نیز عرض میکنم که این غزل زیبا را روانشاد استاد شجریان در سال 1366 در کنسرت گروه عارف در آلمان و به سرپرستی شادروان پرویز مشکاتیان در سهگاه اجرا کردهاند:
سرو سیمینا به صحرا میروی؟
نیک، بدعهدی که بی ما میروی
کس بدین شوخی و رعنایی نرفت
خود چنینی یا به عمدا میروی؟ **
روی پنهان دارد از مردم، پری
تو پریروی آشکارا میروی
گر تماشا میکنی در خود نگر
یا به خوشتر زین تماشا میروی؟ **
این تماشاگاه عالم روی تو
تا کجا بهر تماشا میروی؟
مینوازی بنده را یا میکشی؟
مینشینی یک نفس یا میروی؟
اندرونم با تو میآید ولیک
خائفم گر دست غوغا میروی **
ما خود اندر قید فرمان توایم
تا کجا دیگر به یغما میروی؟
جان نخواهد بردن از تو هیچ دل
شهر بگرفتی به صحرا میروی **
گر قدم بر چشم من خواهی نهاد
دیده بر ره مینهم تا میروی
ما به دشنام از تو راضی گشتهایم
وز دعای ما به سودا میروی
گرچه آرام از دل ما میرود
همچنان میرو که زیبا میروی
دیده سعدی دل همراه توست
تا نپنداری که تنها میروی
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
از جمله رخدادهای تیرماه، زادروز فرخنده استاد همایون خرم، آهنگساز و ویولونیست صاحب سبک است. ضمن گرامیداشت یاد و نام ایشان، اجازه دهید امروز غزلی از حضرت سعدی را تقدیم کنم که توسط شادروان جناب شجریان در برنامه رادیویی برگ سبز 245 اجرا شده است. آهنگساز این اثر که در سهگاه اجرا شده، شادروان استاد همایون خرم بودهاست. روانشادان استاد جلیل شهناز و استاد احمد عبادی نیز با همنوازی تار و سهتار خود قوام بخش این اثر بودهاند.
خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
در آینه نظر کن تا خویشتن ببینی
کز حسن خود بماند انگشت در دهانت
قصد شکار داری یا اتفاق بستان
عزمی درست باید تا میکشد عنانت **
ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن
تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت
رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی
ای دزد آشکارا میبینم از نهانت **
هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد
پیکان غمزه در دل، از ابروی کمانت
دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی
خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت **
ما را نمیبرازد با وصلت آشنایی
مرغی لبقتر از من باید هم آشنایت **
من آب زندگانی بعد از تو مینخواهم
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت **
من فتنه زمانم آن دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت
سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن
گر دشمنی بباشد با هر که در جهانت**
**این ابیات در آواز نیامده است.
توضیح: در میانه اجرای این اثر، دوبیت از اشعار حافظ نیز در آواز آمده است:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
سلام، عید سعید نوروز مبارکتان و ساعتهای بهاری این روزها مغتنمتان باد.
توحید شیرازی پنجمین فرزند وصال شیرازی، خوشنویسی و شاعری را از پدر به ارث برده است. از این شاعر گرامی گرچه بیش از 2500 بیت برجای مانده اما در میان ما فارسی زبانان چندان شناخته شده نیست در حالی که کمتر از دو قرن از عصر او سپری شده است.
اجازه دهید شعر امروز را که از سرودههای این گرانمایه است و توسط جناب شجریان با همنوازی تار استاد احمد عبادی، نی استاد حسن ناهید و تمبک استاد جهانگیر ملک در سهگاه اجرا و در برنامه رادیویی برگ سبز 283 پخش شده است، تقدیم کنم:
بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست
خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست
گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی
الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست
هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید
چون ندیدست کسی این همه افسانه ز چیست
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
دوش در میکده حسرت زده میگردیدم
پیر پرسید که این گریه مستانه ز چیست
گفتم ار هست در این خانه کسی باز نمای
ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست
گفت جامی ز می ناب به توحید دهید
تا بداند که نهان بودن جانانه ز چیست
سلام، اوقاتتان به نیکی
این روزها سخت به یاد سخنسرای پارسی حضرت سعدی هستم. اجازه دهید شما را نیز به یکی از غزلهای ناب جنابش مهمان کنم. این غزل در برنامه یک شاخه گل 439 پخش شده و همنوازان آن که در ماهور اجرا گردیده جهانگیر ملک (تمبک)، مجید نجاحی (سنتور)، احمد عبادی (سه تار)، پرویز یاحقی (ویولن) بودهاند. و آنچه معلوم است آن که توسط استاد شجریان زمزمه شده است. البته این غزل بدیع اجرایی خصوصی نیز دارد که استادان کسایی و موسوی همراهان استاد شجریان در سهگاه بودهاند.
بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت
به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت
بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم
فضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت
ملامت من مسکین کسی کند که نداند
که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت
ز حرص من چه گشاید تو ره به خویشتنم ده
که چشم سعی، ضعیف است بی چراغ هدایت **
مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامی
هزار باره که رفتن به دیگری به حمایت
جنایتی که بکردم اگر درست بباشد
فراق روی تو چندین بس است حد جنایت **
به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن
کجا برم گله از دست پادشاه ولایت
به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی
به هیچ سورتی اندر نباشد این همه آیت **
کمال حسن وجودت به وصف راست نیاید
مگر هم آینه گوید چنان که هست حکایت
مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان
هنوز وصف جمالت نمیرسد به نهایت
فراقنامه سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت**
**این ابیات در آواز نیامده است.
سلام، وقت به خیر
در آلبوم بت چین استاد شجریان که مجموعه ای است از اجراهای پراکنده ایشان در سالهای قبل از انقلاب، تصنیفی در سهگاه و با آهنگسازی درویش خان وجود دارد که در برخی منابع سراینده آن را حاجب نامی ذکر کردهاند که امروز آن را به محضرتان تقدیم مینمایم. البته این تصنیف در یکی از برنامههای موسیقی ایرانی نیز اجرا شده است. شایان ذکر است این آلبوم در یکی دو قطعه با آلبوم گلبانگ (1) استاد که بعدا منتشر شده و نام دیگرش هم بت چین است، تشابهاتی دارد. خاطرنشان میکنم در سال 1349 در جشن هنر شیراز این تصنیف با همنوازی استادان بهاری، بیگجه خانی و ناهید نیز اجرا شده است.
صبحدم ز مشرق طلوعی در جهان کن
تیر غمزه اندر کمان ابروان کن
بزم ما منور ز رویت یک زمان کن
ملک دل مسخر به رویت ناگهان کن
صنم شاهی تو من را جانم فدایت
دلبر ماهی تو من را مردم برایت
یار خوشگل من، شمع محفل من
ماه تابانم تویی تو، شاه خوبانم تویی تو
ای صنم ز هجرت نزارم، زاریم بین
مایلم به رویت، نگارم خواریم بین
یار خوشگل من، شمع محفل من
ماه تابانم تویی تو، شاه خوبانم تویی تو