حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

گوهر اشک

سلام بر دوستان و دوستداران،

امروز می‌خواهم سیصدمین شعری را که در آوازهای جناب شجریان به کار گرفته شده است، تقدیم کنم. اولین شعر در آبان 1384 با راه اندازی این وبلاگ تقدیم محضرتان شد و امروز پس از پانزده سال و اندی به شعر سیصدم رسیده است. امید آن که به فضل خدا و همراهی شما همچنان ادامه یابد.
اجازه می‌خواهم قبل از پرداختن به متن اصلی این یادداشت، برای آشنایی عزیزانی که از نیمه راه افتخار تماشا را به من داده‌اند، توضیحات روز اول این مجموعه یادداشت‌ها را تقدیم کنم:
تردیدی نیست که نام آقای محمدرضا شجریان در آسمان هنر موسیقی ایران تا دیرگاه تاریخ خواهد درخشید. چراکه آثار ایشان نه تنها از حیث آواز, که از حیث قوت موسیقایی و از آن مهمتر انتخاب اشعار, کم نظیر و ارزشمند است.عموم کسانی که نیوشنده آثار این استاد گرانمایه بوده‌اند, تصدیق می کنند که در برخی موارد شیوه صحیح خواندن اشعار بزرگانی چون حافظ, سعدی, مولانا و... را از میان آوازهای شجریان آموخته یا دریافته اند. نوروزهای دهه گذشته را به خاطر بیاورید و کارتهای تبریک نوروزی را که بازتاب اشعار آوازهای شجریان است و مثالهایی از این دست فراوانند.
در طول سالیان ماضی, نام محمدرضا شجریان بسیار در رسانه ها و محافل بازتاب داشته است. مواضع سیاسی, اجتماعی و فرهنگی او، احیانا کم لطفی هایی که در حق اصحاب فرهنگ کرده است و صدالبته کم لطفی هایی که بر او رفته , همواره با نامش قرین بوده است. اما به گمانم یک زاویه دیگر نیز با نام شجریان پیوند خورده و کمتر بدان توجه شده است.
آیا شجریان در آثار خود, عمده ترین وزن را به موسیقی می دهد و بر اساس قالبهای آن اشعارش را انتخاب می کند یا برعکس؟ اساسا انتخاب شعر برای این استاد آواز ایرانی در چه جایگاهی است؟ من نمی خواهم پاسخ قطعی به این پرسشها بدهم و البته صلاحیت آن را نیز ندارم. لیکن به عنوان شنونده مجموعه آثار استاد محمدرضا شجریان, بر این باورم که او در انتخاب اشعار آوازهایش با وسواس و دقت عمل می نماید و معمولا همانگونه که در آثار خود گوشه های موسیقی اصیل ایرانی را موشکافانه احیا می نماید, اشعار نغز و پرمغز شاعران بزرگ ایران زمین را نیز بر سر زبانها می اندازد. گمان می کنم که شجریان نه تنها بر گردن مردمان امروز و فردا, که بر گردن شعرای سلف نیز حقی بزرگ دارد و آن یادآوری اشعار آنان, ترغیب مردم به خواندن اشعارشان و خصوصا صحیح خواندن و درک معانی بلند آنهاست. و من هرچه به خزانه شعریم مراجعه می کنم, در می یابم که عموما اشعاری را در حافظه خود دارم که از نفس گرم این استاد بزرگ آواز ایرانی به یادگار گرفته ام.
مدتهاست که در اندیشه گردآوری اشعاری هستم که استاد شجریان در آثار خود آنها را زمزمه کرده است. و می پندارم تحلیل محتوای این مجموعه, در زمان خودش ارزشمند خواهد شد. چندین بار دست به کار شدم تا این مجموعه را پس از گردآوری منتشر نمایم ولی...
و اینک چه گستره ای مناسب تر از اینترنت که بتوان آن خیالات را رنگ و بوی واقعی بخشید؟...
... از این پس سعی می کنم در کنار مطالب خودم، اشعاری را که توسط استاد محمدرضا شجریان در هریک از آثارش ارائه شده, با عنوان (شعر و شجریان) عرضه نمایم. شیوه این کار چنین است:
١ـ در هر نوبت یک شعر را به طور کامل می نگارم. سعی خواهم کرد از همان نسخه ای که استاد بدان استناد کرده استفاده نمایم.
٢ـ از آنجا که عموما یک شعر به طور کامل در قطعات موسیقایی آقای شجریان عرضه نشده, در مقابل ابیاتی که سروده شده ولی از سوی این استاد نامی خوانده نشده است, علامت ** می گذارم تا ابیات منتخب ایشان قابل تشخیص باشد.
٣ـ در اینگونه یادداشتها ضمن اشاره به منبع آن, تلاش می کنم نام آلبوم شعر مذکور را نیز با ذکر مشخصاتی که در دسترس هست, ارائه نمایم.
۴ـ بخشی از آثار استفاده شده از طرف آقای شجریان تصانیف هستند که در مورد آن نیز به نحوی مناسب عمل خواهم کرد.
۵ـ تردید ندارم که با بضاعت اندک من, امکان دسترسی به همه آثار استاد وجود ندارد. چنانچه در این راه از راهنمایی و همراهی با من دریغ نورزید, سپاسگزار خواهم بود و چنانچه آثار قدیمی یا منتشر نشده و ... ایشان را برایم ارسال نمایید با نام شما و رعایت امانت, معرفی خواهم کرد.
۶- زادراه من, حمایت و هدایت شما خوانندگان سخن سنج و نکته دان است که قطعا آن را از من مسکین دریغ نمی فرمایید.

اینک اجازه دهید سیصدمین شعر را به سروده‌ای از فرصت شیرازی اختصاص دهم که جناب شجریان آن را در دهه 50 خورشیدی در برنامه رادیویی برگ سبز 288 و در بیات زند اجرا نموده است. همنوازان این اجرای شنیدنی، آقای ناصر افتتاح و استاد جلیل شهناز بوده‌اند.

 

زلف چون دوش رها تا به سر دوش مکن

ای مه امروز پریشان ترم از دوش مکن

 

ای سر زلف سیه دیگرم آشفته مساز

این همه با مه من دست در آغوش مکن

 

مست و مدهوشم از آن لب سخن تلخ مگوی

بیش از این زهر به جام من مدهوش مکن

 

گوهر اشک مرا بین و ز چشمم مفکن

سخن مدعیان را گوهر گوش مکن

 

عهد کردی که کشی فرصت خود را روزی

فرصت ار یافتی این عهد فراموش مکن

آتش عشق

سلام، وقت به خیر

دوستان همراه نیک می دانند که بزرگان ادب و حکمت، هر چه بر فضایلشان افزون شود بیش از پیش سر در گریبان می‌کنند و تواضعشان سر بر آسمان می‌ساید. نمی‌دانم برخی از این بزرگان را چه می‌شود که گه گاه در فراز و فرود سخنان ناب خود، به تحسین خود یا هنر خویش می‌پردازند. مثلا حضرت سعدی در پایان غزلی می‌فرماید: سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی. یا خواجه حافظ می‌فرماید: شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است.

حال تصور بفرمایید که یکی از اشعار نغز سعدی به حنجره خسرو آواز ایران استاد شجریان درآید و خداوندگارانی از سپهر موسیقی این سرزمین همچون استاد احمد عبادی، پرویز یاحقی و ناصر افتتاح با سرپنجه‌های طلا گون خود با تار و ویولن و تمبک آن را مزین کنند. در این حال چه می توان گفت؟

بخوانید این غزل شیخ شیراز را که در دستگاه نوا و در برنامه یک شاخه گل 447 عرضه شده است. ناگفته نماند که این غزل جادویی در کنسرت بن آلمان نیز اجرا شده است:

 

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند

سروران بر در سودای تو خاک قدمند

 

شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق

خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

 

خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن

قتل اینان که روا داشت که صید حرمند

 

صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب

زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند **

 

گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان

تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند

 

هر خم از جعد پریشان تو زندان دلی است

تا نگویی که اسیران کمند تو کمند

 

حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی

گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند **

 

در چمن، سرو ستادست و صنوبر خاموش

که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند **

 

زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس

به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند

 

بندگان را نه گزیر است ز حکمت نه گریز

چه کنند ار بکشی ور بنوازی، خدمند

 

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست

گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند **

 

غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس

نشناسی که جگر سوختگان در المند


 تو سبکبار قوی حال، کجا دریابی

که ضعیفان غمت بارکشان ستمند **

 

سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد

سست عهدان ارادت ز ملامت برمند


** این ابیات در آواز نیامده است.

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز

سلام،

در حدود 38 سال پیش، در برنامه گلهای تازه ۴۸ رادیو غزلی از حضرت حافظ توسط استاد شجریان زمزمه شد که با همنوازی استاد ناصر افتتاح و استاد جلیل شهناز در چهارگاه همراه بود. این اثر را امروز تقدیم حضورتان می‌کنم:

 

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز

خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

 

مرا به کشتی باده در افکن، ای ساقی

که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز

 

ز کوی میکده برگشته‌ام ز راه خطا

مرا دگر ز کرم در ره صواب انداز

 

بیا و زان می گلرنگ مشکبو، جامی

شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز **

 

اگرچه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن

نظر بر این دل سرگشته خراب انداز

 

به نیمه شب، اگرت آفتاب می‌باید

ز روی دختر گلچهر رز، نقاب انداز **

 

مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند

مرا به میکده بر، در خم شراب انداز

 

ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت

به سوی دیو محن، ناوک شهاب انداز

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

سلام،

در آستانه میلاد مسعود حضرت امام رضا (ع) اجازه دهید غزلی منسوب به حضرت حافظ را که جناب شجریان در  بیات زند با همنوازی سه تار مرحوم احمد عبادی و تمبک مرحوم ناصر افتتاح در برنامه گلهای تازه ۱۴۴ اجرا کرده بودند، تقدیم کنم:


 

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

 

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس

هرکس آنجا به امید قبسی می‌آید  **

 

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید  **

 

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

 

جرعه‌ای ده که به میخانه ارباب کرم

هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

 

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است

گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‌آید

 

خبر بلبل این باغ بپرسید که من

ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

 

یار دارد سر صید دل حافظ، یاران

شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

 

** این ابیات در آواز نیامده است.