سلام و درود،
امروز شعری تقدیمتان میکنم که آخرین سروده روانشاد رهی معیری است. ظاهرا این شعر در بستر بیماری سروده شده و اطرافیان رهی آن را نگاشتهاند. حال و هوای شعر نیز با دقایق پایانی زندگی شاعر سازگار است. این سروده را استاد شجریان با همنوازی استادان علی تجویدی، جهانگیر ملک و مجید نجاحی در همایون اجرا کردهاند و در برنامه گلهای رنگارنگ 580 به یاد رهی معیری پخش شده است:
ندانم کآن مه نامهربان یادم کند یا نه
خراب انگیز من با وعدهای شادم کند یا نه
خرابم آنچنان کز باده هم تسکین نمییابم
لب گرمی شود پیدا که آبادم کند یا نه؟
من از یاد عزیزان یک نفس غافل نیم اما
نمیدانم که بعد از من کسی یادم کند یا نه
صبا از من پیامی ده به آن صیاد سنگین دل
که تا گل در چمن باقیست آزادم کند یا نه
رهی از گفتهام خون میچکد اما نمیدانم
که آن بیدادگر گوشی به فریادم کند یا نه
سلام و عرض ادب به محضر همه دوستان و دوستداران
اجازه دهید شعر امروز را از مجموعه اشعار سیف فرغانی تقدیم کنم که استاد شجریان سالها پیش در برنامه برگ سبز 292 رادیو با همنوازی نی استاد محمد موسوی و تمبک استاد منصور صارمی در همایون زمزمه کرده است:
دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد
جان طاقت هجر تو از این بیش ندارد
از عاقبت عشق تو اندیشه نکردم
دیوانه دل عاقیت اندیش ندارد
مه پیش تو از حسن زند لاف ولیکن
او نوش لب و غمزه چون نیش ندارد **
خود عاشق صاحب نظر از عمر چه بیند
چون آینه روی تو در پیش ندارد
از دایره عشق دلا پای برون نه
کآن محتشم اکنون سر درویش ندارد
از مرهم وصل تو نصیبی نبود هیچ
آن را که ز عشق تو دل ریش ندارد
چون سیف هر آن کس که تو را دید به یک بار
بیگانه شد از خلق و سر خویش ندارد **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام، اوقاتتان به خیر و خرمی
اجازه دهید امروز غزلی از حضرت سعدی را تقدیمتان کنم که جناب شجریان آن را با همکاری گروه شهناز در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه داشتهاند. ناگفته نماند این غزل در برنامه گلهای تازه 102 نیز در دشتی اجرا شده است.
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
عجب گر در چمن بر پای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد **
مبادا در جهان، دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد **
مکن یارا، دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد **
نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد **
نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد **
حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
ایام خجسته و پر برکت سال نو و عید مبعث آخرین رسول مهر و رحمت بر شما تهنیت باد.
امروز غزلی معروف از خواجه شیراز حضرت حافظ را تقدیم میکنم که جناب شجریان آن را در همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کردهاند. این غزل سالها پیش با همنوازی ویولن مرحوم حبیب بدیعی نیز به طور خصوصی اجرا شده است:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیی دلبرا خطا اینجاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست **
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که ازین پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرش به باده بشویید حق به دست شماست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صد شبه دارم، شرابخانه کجاست
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
** این بیت در آواز نیامده است.
سلام، اوقاتتان به نیکی
شعر بلندی که امروز تقدیم محضرتان میکنم، سروده حضرت مولانا جلال الدین است که جناب شجریان آن را در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کردهاند. نام آلبوم هم از همین شعر برگرفته شده است:
رندان سلامت میکنند، جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند، مستان سلامت میکنند
در عشق گشتم فاش تر، وز همگنان قلاش تر
وز دلبران خوشباش تر، مستان سلامت میکنند **
غوغای روحانی نگر، سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر، مستان سلامت میکنند
افسون مرا گوید کسی، توبه ز من جوید بسی
بی پا چو من پوید کسی، مستان سلامت میکنند **
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار از او
من کس نمیدانم جز او، مستان سلامت میکنند
آن دام آدم را بگو آن جام عالم را بگو
آن یار و همدم را بگو، مستان سلامت میکنند
ای ابر خوش باران بیا ای مستی یاران بیا
ای شاه طراران بیا، مستان سلامت میکنند
حیران کن و بی رنج کن، ویران کن و پر گنج کن
نقد ابد را سنج کن، مستان سلامت میکنند **
شهری ز تو زیر و زبر، هم بیخبر هم باخبر
ای از تو دل، صاحبنظر مستان سلامت میکنند **
آن میر مه رو را بگو آن چشم جادو را بگو
آن شاه خوشخو را بگو، مستان سلامت میکنند **
آن میر غوغا را بگو آن شور و سودا را بگو
آن سرو خضرا را بگو، مستان سلامت میکنند **
آنجا که یک با خویش نیست، یک مست آنجا بیش نیست
آنجا طریق و کیش نیست، مستان سلامت میکنند **
آن جان بی چون را بگو، آن دام مجنون را بگو
آن در مکنون را بگو، مستان سلامت میکنند **
آن بحر مینا را بگو، آن چشم بینا را بگو
آن طور سینا را بگو، مستان سلامت میکنند **
آن توبه سوزم را بگو آن خرقه دوزم را بگو
آن نور روزم را بگو، مستان سلامت میکنند **
آن عید قربان را بگو آن شمع قرآن را بگو
آن فخر رضوان را بگو، مستان سلامت میکنند **
ای شه حسامالدین ما، ای فخر جمله اولیا
ای از تو جانها آشنا، مستان سلامت میکنند **
** این ابیات در آواز نیامده است.