سلام به همه دوستداران ساحت ادب و شعر پارسی،
در سالهای آغازین انقلاب که امید وافری به اعتلای موسیقی اصیل میرفت، گروه شیدا با همت استاد لطفی، استاد شجریان، استاد علیزاده و همراهی استاد ابتهاج (سایه) به خلق آثاری فاخر پرداختند که با گذشت بیش از سی سال از آن و هجوم انواع آثار موسیقایی ایرانی و خارجی، همچنان جایگاه رفیع و ارزنده خود را حفظ کردهاند. آثاری همچون نی نوا، سپیده، به یاد عارف و... از جمله این آثار بیبدیل به شمار میرود. با اجازه از محضر شما امروز تصنیف خاطرهانگیز جناب سایه در وصف عارف قزوینی را که در آلبوم چاوش شماره 1 که بعدها به به یاد عارف هم عرضه و در بیات زند اجرا شده است، تقدیم میکنم و خاطرنشان میسازم این اثر عینا در برنامه گلهای تازه 190 نیز اجرا شده است:
بنشین به یادم شبی،
ترکن از این می لبی،
که یاد یاران خوش است
یاد آور این خسته را،
این مرغ پر بسته را،
یاد بهاران خوش است
مرغی که زد نالهها،
هر نفس در قفس،
عمری زد از خون دل،
نقش گل بر قفس،
یاد باد
ای بلبلان
چون در این چمن،
رفت ز گل اثر،
زین پاییز یاد آرید
چون بر دمد،
آن بهار خوش،
در کنار گل،
از ما نیز یاد آرید
عارف اگر در عشق گل،
جان خسته بر باد داد،
بر بلبلان درس عاشقی،
خوش در این چمن یاد داد
چو بایدت دوباره گل
پروا مکن چون به جان از سر،
از خود آزاد
سلام و ایام به کام،
دوستداران موسیقی اصیل و البته همانانی که بیش از 55 بهار از عمر گرامی را پشت سر گذاردهاند، نیک به یاد میآورند که در برنامه فاخر گلهای تازه رادیو در سالهای پیش از انقلاب، موسیقی اصیل ایرانی از جایگاهی بس والا برخوردار بود. با گرامیداشت همه دست اندر کاران آن برنامه، اجازه دهید امروز شعری از جناب هوشنگ ابتهاج (سایه) را که توسط جناب شجریان در سهگاه اجرا شده و از برنامه گلهای تازه ١٠٧ پخش شده است، تقدیمتان کنم. نی استاد حسن ناهید، سنتور استاد فرامرز پایور، تمبک شادروان محمد اسماعیلی و ویولن مرحوم بدیعی همنوای این اجرا بودهاند. ناگفته نماند که همین اجرا در آلبوم دیلمان نیز عرضه شده است:
من همان نایم که گر خوش بشنوی
شرح دردم با تو گوید مثنوی
با لب دمساز خود جفت آمدم
گفتنی، بشنو که در گفت آمدم **
من همان جامم که گفت آن غمگسار
با دل خونین لب خندان بیار
من خمش کردم خروش چنگ را
گرچه صد زخم است این دلتنگ را
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمیدانست و خود را میستود
من همی کندم نه تیشه، کوه را
عشق شیرین میکند اندوه را
در رخ لیلی نمودم خویش را
سوختم مجنون خام اندیش را
میگریست او در دلش با درد دوست
او گمان میکرد اشک چشم اوست
گر جهان از عشق، سرگشته است و مست
جان مست عشق بر من عاشق است **
ناز اینجا مینهد روی نیاز
گر دلی داری بیا اینجا بباز **
** این ابیات در آواز نیامده است.