سلام، عید سعید فطر بر شما تهنیت باد.
نیک می دانید که جناب شجریان صاحب تعداد زیادی اثر غیر رسمی یا خصوصی است که به واسطه شوق دوستدارانش مجال عرضه یافتهاند ولی متاسفانه اطلاعات جانبی این آثار بسیار اندک است و حتی ممکن است نیوشندگان آنها را دچار خطا کند. به هر تقدیر اکنون که این آثار اجرا شدهاند و کاری از دست ما بر نمیآید، اجازه دهید به قدر وسع و در زمانهای مقتضی به معرفی آنها بپردازیم: این بار، غزلی از لسانالغیب که در افشاری اجرا شده و از همنوازی ویولن بهره برده است را تقدیم می کنم. اگر دوستان اطلاعات تکمیلی از این اجرا داشته باشند، تقاضا میکنم دریغ نفرمایند. ضمنا اگر مایل به شنیدن این اثر هستید، میتوانید به سایت پرمحتوای ملکوت مراجعه فرمایید.
نیست در شهر، نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود، رختم ازین جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل، نام تمنا ببرد
باغبانا! ز خزان، بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادت، گل رعنا ببرد
رهزن دهر، نخفتهاست مشو ایمن ازو
اگر امروز نبردهاست، فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس میبازم
بو که صاحب نظری، نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال، دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد **
بانگ گاوی چه صدا باز دهد؟ عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد **
جام مینایی می، سد ره تنگدلیست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق، ارچه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود، صرفه ز اعدا ببرد
حافظ ار جان طلبد، غمزه مستانه یار
خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
** این ابیات در آواز نیامده است.