سلام، عید بزرگ بندگی خداوند یکتا تهنیت باد.
اجازه دهید شعر امروز را به حضرت سعدی اختصاص دهیم. غزلی فاخر که جناب شجریان آن را در پنج ضربی اجرا و در آلبوم غوغای عشقبازان عرضه نموده است. شاید احتیاجی به توضیح نباشد که آلبوم مذکور، محصول کنسرت ١٣٨٦ تهران است. البته خاطر شریفتان هم مستحضر باشد که این غزل به تفصیل و تفاوت در کنسرت سلیمانیه در سال 2010 نیز اجرا شده است.
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من، مینکنی
تو چنان در دل من رفته، که جان در بدنی
تا نگویند رقیبان که تو منظور منی
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بندهوارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور قبولم نکنی میرسدت کبر و منی **
مرد، راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تو به آن ساعد سیمینش، به چوگان بزنی **
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالبالظن و یقینم که تو بیخم بکنی **
مست بی خویشتن از خمر، ظلوم است و جهول
مستی عشق نکو باشد و بی خویشتنی **
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی **
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی **
** این ابیات در آواز نیامده است.