حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

قضای عشق

سلام، عیدانه روزهای پیشین و پسین بر شما تهنیت باد.

گرچه دوستان جوان به خاطر ندارند ولی ارادتمندان میان‌سال جناب استاد شجریان به یاد می‌آورند که در واپسین سال‌های قبل از انقلاب، آقای شجریان با همراهی گروه نوازندگان به سرپرستی استاد محمدرضا لطفی در جشن هنر شیراز به اجرای آوازهایی پرداختند که بعدها در آلبومی با نام چهره به چهره منتشر شد. در قسمت پایانی این اجرا نیز شعری از حضرت سعدی در نوا را اجرا کردند که اینک تقدیمتان می‌کنم:


ما را همه شب نمی‌برد خواب

ای خفته روزگار دریاب

 

در بادیه تشنگان بمردند

وز حله به کوفه می‌رود آب

 

ای سخت کمان سست پیمان

این بود وفای عهد اصحاب؟ **

 

خار است به زیر پهلوانم

بی روی تو خوابگاه سنجاب **

 

ای دیده عاشقان به رویت

چون روی مجاوران به محراب **

 

من تن به قضای عشق دادم

پیرانه سر آمدم به کتاب **

 

زهر از کف دست نازنینان

در حلق رود چنان که جلاب **

 

دیوانه کوی خوبرویان

دردش نکند جفای بواب **

 

سعدی نتوان به هیچ کشتن

الا به فراق روی احباب **


** این ابیات در آواز نیامده است.

دفتر خاطرات

سلام، روزگارانتان به نیکی و خرمی

اجازه دهید امروز یکی از اجراهای خصوصی جناب شجریان را که مربوط به دوران جوانی استاد می‌شود، تقدیم محضرتان کنم. شعر این اثر از بهادر یگانه است و در سه گاه اجرا شده است.

 

اگر که دور از تو شوم یار وفادار توام

جدا ز تو همسفر عشق شرربار توام

 

اگر قصد سفر دارم، خدا داند که ناچارم

دفتر خاطرات ما، مانده برای ما به جا

 

ثمر می‌دهد صبر و شکیبایی ما

به پایان رسد قصه تنهایی ما

 

چه رخشان شود اختر خوشبختی ما

چه زیبا شود عالم رویایی ما

 

چه غم آفرینی، چه دلگیری ای غروب جدایی

که گسترده‌ای سایه به کاشانه ما

 

چه جان‌ها که سوزد ز شرار گنه تو

چه دل‌ها که نالد ز غمت پیش خدا

 

تویی همچو من خسته ز بیداد زمان

به دامان نکن اشک غم از دیده روان

 

دل من بود تا به ابد خانه تو

نمی‌افتد این خانه به دست دگران

 

 

 

حدیث دوست

سلام، اوقاتتان به خیر و خرمی

اجازه دهید امروز غزلی از حضرت سعدی را تقدیمتان کنم که جناب شجریان آن را با همکاری گروه شهناز در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه داشته‌اند. ناگفته نماند این غزل در برنامه گلهای تازه 102 نیز در دشتی اجرا شده است.

 

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

 

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

 

عجب گر در چمن بر پای خیزی

که سرو راست پیشت خم نباشد **

 

مبادا در جهان، دلتنگ رویی

که رویت بیند و خرم نباشد

 

من اول روز دانستم که این عهد

که با من می‌کنی محکم نباشد

 

که دانستم که هرگز سازگاری

پری را با بنی آدم نباشد **

 

مکن یارا، دلم مجروح مگذار

که هیچم در جهان مرهم نباشد

 

بیا تا جان شیرین در تو ریزم

که بخل و دوستی با هم نباشد **

 

نخواهم بی تو یک دم زندگانی

که طیب عیش بی همدم نباشد **

 

نظر گویند سعدی با که داری

که غم با یار گفتن غم نباشد **

 

حدیث دوست با دشمن نگویم

که هرگز مدعی محرم نباشد **

** این ابیات در آواز نیامده است.

 

 

وصل و هجران

سلام بر دوستان و دوستداران گرامی


اجازه دهید در این روزهای زیبای بهاری شعری از حضرت مولانا جلال الدین را که جناب شجریان آن را در افشاری اجرا و در آلبوم بوی باران عرضه کرده‌اند، تقدیم کنم:

 

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

 

باغ جان را تازه و سرسبز دار

قصد این بستان و این مستان مکن

 

چون خزان بر برگ و شاخ دل مزن

خلق را مسکین و سرگردان مکن

 

بر درختی کآشیان مرغ توست

شاخ مشکن، مرغ را پران مکن

 

شمع جمع خویش را بر هم مزن

قصد این پروانه حیران مکن

 

گرچه دزدان خصم روز روشنند

آنچه می‌خواهد دل ایشان مکن **

 

کعبه اقبال، این حلقه است و بس

کعبه امید را ویران مکن **

 

این طناب خیمه را بر هم مزن

خیمه توست آخر ای سلطان مکن **

 

نیست در عالم ز هجران تلخ تر

هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

 

 

ندای عشق

سلام،

ایام خجسته و پر برکت سال نو و عید مبعث آخرین رسول مهر و رحمت بر شما تهنیت باد.

امروز غزلی معروف از خواجه شیراز حضرت حافظ را تقدیم می‌کنم که جناب شجریان آن را در همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کرده‌اند. این غزل سال‌ها پیش با همنوازی ویولن مرحوم حبیب بدیعی نیز به طور خصوصی اجرا شده است:

 

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نیی دلبرا خطا اینجاست

 

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست **

 

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب

بنال هان که ازین پرده کار ما به نواست

 

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

 

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم

گرش به باده بشویید حق به دست شماست

 

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من

خمار صد شبه دارم، شرابخانه کجاست

 

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

 

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

 

ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند

فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

 

** این بیت در آواز نیامده است.