حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

نوبت عاشقی

سلام، وقت به خیر

امروز می‌خواهم غزلی زیبا از حضرت سعدی را تقدیمتان کنم که جناب شجریان آن را در جریان کنسرت گروه شهناز و در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کرده‌اند:

 

گفتم آهن‌دلی کنم چندی

ندهم دل به هیچ دلبندی

 

وان که را دیده در دهان تو رفت

هرگزش گوش نشنود پندی

 

خاصه ما را که در ازل بوده‌است

با تو آمیزشی و پیوندی

 

به دلت کز دلت به در نکنم

سخت تر زین مخواه سوگندی

 

یک دم آخر حجاب یک سو نه

تا بیاساید آرزومندی

 

همچنان پیر نیست مادر دهر

که بیاورد چون تو فرزندی **

 

ریش فرهاد بهترک می‌بود

گر نه شیرین، نمک پراکندی **

 

کاشکی خاک بودمی در راه

تا مگر سایه بر من افکندی

 

چه کند بنده‌ای که از دل و جان

نکند خدمت خداوندی

 

سعدیا دور نیکنامی رفت

نوبت عاشقی است یک چندی

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

میهن

سلام،

در روزهای پر تلاطمی برای اقتصاد کشور قرار داریم. امید دارم که این روزهای متلاطم هرچه زودتر به ساحل آرامش برای همه ایرانیان برسد. اجازه دهید فارغ از این اوضاع اثری از استاد شجریان را تقدیم کنم که در آلبوم چاوش عرضه شده است. شعر این اثر از شادروان ابوالقاسم لاهوتی است که در سال 1334 در مسکو سروده شده است و آهنگسازی آن را جناب جلیل عندلیبی بر عهده داشته اند و در مایه دشتی اجرا شده است. نکته جالب و البته تاسف آور این است که در پخش این اثر از رسانه های جمهوری اسلامی، عبارت میهن ای میهن با کج سلیقگی تمام، حذف شده است.


تنیده یاد تو در تار و پودم میهن ای میهن

بود لبریز از عشقت وجودم میهن ای میهن

 

تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی

فدای نام تو بود و نبودم میهن ای میهن

 

فزون‌تر گرمی مهرت اثر می‌کرد چون دیده

به حال پر عذابت می‌گشودم میهن ای میهن **

 

به هر مجلس به هر زندان، به هر شادی به هر ماتم

به هر حالت که بودم با تو بودم میهن ای میهن

 

اگر مستم اگر هشیار، اگر خوابم اگر بیدار

به سوی تو بود روی سجودم میهن ای میهن

 

به دشت دل، گیاهی جز گل رویت نمی‌روید

من این زیبا زمین را آزمودم میهن ای میهن **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

نیکو نگه دارنده

سلام دوستان، وقت به خیر.

امروز را زیاده عرضی نیست. در میانه برنامه رادیویی گلهای تازه 151 که در دهه 50 خورشیدی و با همنوازی تار و نی استادان محمدرضا لطفی و حسن کسایی اجرا شد، جناب شجریان یکی از دوبیتی‌های بابا طاهر را در چهارگاه این‌ گونه زمزمه کرده‌اند:

 

شب تاریک و سنگستان و من مست

قدح از دست من افتاد و نشکست

نگهدارنده‌اش نیکو نگه داشت

وگرنه صد قدح، نفتاده بشکست



** در امثال و حکم فارسی ضرب المثلی داریم که می‌گوید:

گر نگه دار من آن است که من می‌دانم

شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد

عشق بی زبان

سلام، وقت به خیر

امروز شعری را تقدیم محضرتان می‌کنم که شیوه ارائه آن با رسم این وبلاگ همخوانی چندانی ندارد. خدمت سرورانم عارضم که در برنامه یک شاخه گل ۴١٧ جناب شجریان که تار نوازی مرحوم لطف الله مجد را همراه خود داشتند، ابیاتی منتخب از مثنوی حضرت مولانا را در افشاری زمزمه کرده‌اند که اگر بخواهم به رسم مالوف این وبلاگ، همه ابیات را تقدیم کنم باید دفاتر اول و سوم مثنوی را به طور کامل درج کنم که البته امکان پذیر نیست. لاجرم فقط ابیات اجرا شده در آواز را تقدیم می‌کنم. امید که مقبول افتد.

 

گفت معشوقی به عاشق کای فتی

تو به غربت دیده‌ای بس شهرها

 

گو کدامین شهر زان‌ها خوشتر است

گفت آن شهری که در وی دلبر است

 

هر کجا تو با منی من خوشدلم

گر بود در قعر گوری منزلم

 

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

 

گر چه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشق بی زبان روشن‌تر است

 

 

 

 

نگار سرمست

سلام، وقت به خیر. طاعاتتان در درگاه حضرت حق مقبول باد.

در تابستان ١٣٨۶ گروه آوا کنسرتی در تهران برگزار نمودند، که بخشی از اجراهای آن در قالب آلبوم سخن عشق تقدیم دوستداران موسیقی اصیل ایرانی شد. از جمله آثار اجرا شده در این کنسرت، غزلی از حضرت سعدی بود که در ماهور اجرا شد. همنوازان آواز استاد شجریان در این اجرا، آقایان مجید درخشانی، محمد فیروزی، سعید فرج پوری، حسین رضایی نیا و همایون شجریان بودند که به ترتیب؛ تار، بربط، کمانچه، دف و تنبک نواختند.

 

دیر آمدی ای نگار سرمست

زودت ندهیم دامن از دست

 

بر آتش عشقت آب تدبیر

چندان که زدیم باز ننشست

 

بیچاره کسی که از تو بگریخت

آسوده تنی که با تو پیوست

 

از پیش تو، راه رفتنم نیست

چون ماهی اوفتاده در شست **

 

از رای تو سر نمی‌توان تافت

وز روی تو در نمی‌توان بست

 

ای سرو بلند بوستانی

در پیش نهال قامتت، پست **

 

چشمت به کرشمه، خون من ریخت

از قتل خطا، چه غم خورد مست

 

سودای لب شکردهانان

بس توبه صالحان که بشکست

 

سعدی ز کمند خوبرویان

تا جان داری نمی‌توان رست

 

ور سر ننهی بر آستانش

دیگر چه کنی، دری دگر هست؟ **

 

** این ابیات در آواز نیامده است