حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

دل عشقباز


سلام،

آرزومند بهترین لحظه‌ها برای دوستداران گنجینه‌های ادب و هنر پارسی هستم. اجازه دهید شعر امروز را از آلبوم سرود مهر تقدیم کنم که محصولی است از مجموعه کنسرت آذر ۱۳۸۴ استاد شجریان و همراهانشان در تهران. این شعر از سروده‌های استاد سخن، سعدی است که در بیات زند با همنوازی آقایان علیزاده، کلهر و همایون شجریان اجرا شده است.

 

دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمی‌بینم

دل بی غم کجا جویم، که در عالم نمی‌بینم


دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید

دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم


مرا رازیست اندر دل، به خون دیده پروردم

ولیکن با که گویم راز، چون محرم نمی‌بینم


قناعت می‌کنم با درد، چون درمان نمی‌یابم

تحمل می‌کنم با زخم، چون مرهم نمی‌بینم


خوشا و خرما آن دل که هست از عشق، بیگانه

که من تا آشنا گشتم، دل خرم نمی‌بینم


نم چشم، آبروی من ببرد از بس که می‌گریم

چرا گریم کز آن حاصل، برون از نم نمی‌بینم  **


کنون دم در کش ای سعدی که کار از دست بیرون شد

به امید دمی با دوست وان دم هم نمی‌بینم


** این بیت در آواز نیامده است.

 

ای غم بگو با جوانیم چه کردی


سلام،

امیدوارم ایام همه دوستداران به کام باشد. اجازه دهید شعر امروز را به یکی از سروده‌های آقای رضا جنتی عطایی اختصاص دهیم که در سالیان ماضی توسط جناب شجریان در برنامه یک شاخه گل و در سه گاه اجرا شده است. آهنگساز این اجرا آقای همایون خرم بوده اند و ضمن نوازندگی ویولن، آقایان حسن ناهید و فرهنگ شریف نیز همنوازی کرده‌اند. البته در یکی از برنامه های موسیقی ایرانی نیز این ترانه با همنوازی استادان مذکور و اقایان نجاحی، همدانیان و نریمان اجرا شده است.

 

ای غم بگو با جوانیم چه کردی

دارد به دل صد آرزو با جوانیم چه کردی


این چنین رها مرا

در میان صد بلا

تو کردی ای ندیم شبها


بال من چو خسته شد

چون دلم شکسته شد

نشسته‌ام جدا ز دنیا


کنون که من در آتشم

بیا ببین چه می‌کشم

ببین که غم چه کرده با من


در دام هجرانم نهادی و گرفتی جوانیم را

سر در گریبانم روز و شب که آخر فتادم از پا

به کجا بروم که ز روی دلم خجلم


جوانیم، جوانیم، بهار زندگانیم

امید جاودانیم رفتی به کجا

بلای ناتوانیم، سزای مهربانیم

ببین چه شد جوانیم، آخر به خدا


کنون که من در آتشم

بیا ببین چه می‌کشم

ببین که غم چه کرده با من