سلام و ایام به کام.
در میانه قصل رنگین پاییز، غزلی تقدیم محضرتان میکنم از لسان الغیب که شادروان استاد شجریان آن را با همنوازی تار استاد لطف الله مجد و سهتار استاد احمد عبادی در ابوعطا اجرا کردهاند. این اثر در برنامه موسیقی ایرانی رادیو عرضه شده است:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد **
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد **
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد **
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد **
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
روزهای پاییزیتان قرین تندرستی باد.
نقل است که مردی را نزد
خلیفه آوردند که او زندیق است. خلیفه او را پیش طلبید و گفت: به من رسیده که تو
زندیقی. گفت: هرگز، چه من مردی مومن و نمازگزارم، روزهدار و شبخیز و پرهیزگار.
خلیفه گفت: من تو را تازیانه میزنم تا به زندیقی اقرار کنی. گفت: عجب حالتست.
پیامبر به شمشیر میزد که به مسلمانی اقرار کنید و تو که خلیفه و امیر مومنانی به
تازیانه میزنی که به کافری اقرار کن!
سعدی نیز بر همین سبیل می فرماید:
مبارزان جهان قلب دشمنان میشکنند
تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی