سلام،
در کتاب محاضرات راغب اصفهانی آمده است که:
روزی شیر بیمار شد و ددان و درندگان از او عیادت کردند جز روباه. گرگ نیز در حق او سخن چینی کرد و شیر گفت چون آمد مرا خبر کن. وقتی روباه آمد، گرگ شیر را باخبر کرد. و از پیش، گفتار گرگ را به روباه رسانیده بودند. شیر گفت: ای ابوالفوارس کجا بودی؟ گفت: برای حضرت سلطان درمانی میجستم. شیر گفت: یافتی؟ روباه گفت: رگی در پای گرگ را درمان گفتند. در حال شیر با چنگ بر ساق گرگ زد و آن را پرخون کرد. گرگ در حالی که خون از پایش میچکید از پیشگاه شیر بیرون شد. روباه نیز در پیش روان شد. چون گرگ بر وی گذشت بانگ داد که ای خداوند کفش سرخ! چون نزد پادشاهان نشینی، زبان خود نگه دار.
سلام،
ایام خجسته و پر برکت سال نو و عید مبعث آخرین رسول مهر و رحمت بر شما تهنیت باد.
امروز غزلی معروف از خواجه شیراز حضرت حافظ را تقدیم میکنم که جناب شجریان آن را در همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کردهاند. این غزل سالها پیش با همنوازی ویولن مرحوم حبیب بدیعی نیز به طور خصوصی اجرا شده است:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیی دلبرا خطا اینجاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست **
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که ازین پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرش به باده بشویید حق به دست شماست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صد شبه دارم، شرابخانه کجاست
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
** این بیت در آواز نیامده است.