حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حضرت جاوید عشق


سلام،

دوستداران شعر و ادب فارسی حتما عطار نیشابوری را می‌شناسند و از میان آثار او غزل‌های عارفانه و مثنوی‌های فاخری را سراغ دارند. از میان مجموعه اشعار این حکیم فرزانه، یکی هم اسرارنامه است که حاوی مضامین بسیار دلنوازیست و توصیه می‌کنم از فیض آن بهره‌مند شوید. همه این‌ها را گفتم تا مقدمه‌ای باشد بر معرفی شعر امروز: قسمتی از دیباچه اسرارنامه که در آلبوم راست پنجگاه توسط جناب شجریان در همان دستگاه راست پنجگاه به نیکویی اجرا شده است.  تار استاد محمدرضا لطفی و تمبک شادروان فرهنگ‌فر همنوازان این اثر فاخر اجرا شده در سال 1354 بوده‌اند.

 

دلا یک دم رها کن آب و گل را

صلای عشق درده اهل دل را


ز نور عشق، شمع جان بر افروز

رموز عشق از جانان بیاموز


حدیث عشق، ورد عاشقان ساز

دل و جان در هوای عاشقان باز


چو عود از عشق بر آتش همی سوز

چو شمعی می‌گری و خوش همی سوز


شراب عشق در جام خرد ریز

از آنجا جرعه‌ای بر جان خود ریز


چو عشق آمد خرد را میل درکش

به داغ عشق، خود را نیل درکش  **


خرد آب است و عشق، آتش به صورت

نسازد آب با آتش ضرورت **


خرد، گنجشک دام ناتمامی است

ولیکن عشق، سیمرغ نهانی است **


خرد، نقد سرای کائنات است

ولیکن عشق، اکسیر حیات است **


ز دل تا عشق راهی نیست دشوار

میان عشق و دل مویی است مقدار **


چو آید لشکر عشق از کمینگاه

نماند عقل را از هیچ سو راه **


دو عالم سایه خورشید عشق است

دو گیتی حضرت جاوید عشق است **


** این ابیات در آواز نیامده است.

 

دایره مینا

سلام،

در آغازین روزهای زمستان که امیدوارم پربرکت باشد، با اجازه شما غزل معروفی از لسان‌الغیب را که از جمله آثار معروف آوازی استاد شجریان نیز هست، تقدیم می‌کنم. این غزل با آهنگسازی شادروان پرویز مشکاتیان و همنوازی ایشان و مرحوم ناصر فرهنگفر در سال 1362 در محل سفارت ایتالیا در تهران در شور اجرا و در آلبوم خاطره‌انگیز آستان جانان عرضه شده است.

 

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو، باده و دفتر جایی


دل که آیینه صافی است، غباری دارد

از خدا می‌طلبم صحبت روشن‌رایی


کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

که دگر می نخورم، بی رخ بزم آرایی **


نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو، مرنج

نروند اهل نظر از پی نابینایی **


شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی


جویها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر

در کنارم بنشانند سهی بالایی **


کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست

گشته هر گوشه چشم از غم دل، دریایی


سخن غیر مگو با من معشوقه پرست

کز وی و جام میم نیست به کس پروایی **


این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت

بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی **


گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی **



( بیت

زین دایره مینا خونین جگرم می ده

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

که در این آواز اجرا شده مربوط به غزلی دیگر از حضرت حافظ با مطلع: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی است که در ادامه این غزل آمده است.)


** این ابیات در آواز نیامده است.