حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

نشان ستم نخواهد ماند

سلام،

اجازه دهید به مناسبت روز گرامیداشت حافظ، یادداشت امروز غزلی از حضرتش باشد. امروز و مقارن با ایام سالروز درگذشت خسرو آواز ایران و یادبود حافظ غزلی را تقدیم محضرتان می‌کنم که استاد شجریان در میان شور اهالی کنسرت دوبی و با همنوازی گروه شهناز در زمستان سال 89 آن را در ماهور زمزمه کرده‌اند. ناگفته نماند که این غزل یک بار با همنوازی نی استاد محمد موسوی و تار استاد محمدرضا لطفی و بار دیگر با همنوازی شادروان حبیب الله بدیعی در ماهور و در محافلی خصوصی اجرا شده است.

به امید آن که ایام آتی برای همگان چنین باشد که لسان‌الغیب می‌گوید:

 

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

 

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم

رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

 

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

 

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است

چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

 

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود

که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

 

غنیمتی شمر ای شمع، وصل پروانه

که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

 

توانگرا دل درویش خود به دست آور

که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

 

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر

که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

 

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ

که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

 

مستی عشق

سلام،

در این روزهای آغازین پاییز و مقارن با روز مولوی در تقویم ایرانی، غزلی تقدیم محضرتان می‌کنم از حضرت مولانا جلال‌الدین که جناب شجریان آن را با همنوازی گروه آوا: همایون شجریان، مجید درخشانی، سعید فرجپوری، حسین رضایی نیا و حسین بهروزی در سال 1386 در کنسرت اصفهان و در سال 1389 در کنسرت سلیمانیه عراق و در ماهور اجرا کرده‌اند:

 

دردی است در این دل که هویدا نتوان کرد

سری است در این سینه که پیدا نتوان کرد

 

تا دیده ما را ندهد حسن تو نوری

در باغ جمال تو تماشا نتوان کرد

 

گویایی من تا ز تو نبود به همه عمر

از لعل تو یک بوسه تمنا نتوان کرد **

 

تا دیده نپوشیم ز روی همه اغیار

اندیشه آن چهره زیبا نتوان کرد

 

از مهر تو یک ذره چو خالی نتوان یافت

قطع نظر از دیر مسیحا نتوان کرد

 

عالم چو همه میکده باده عشق است

مستی می و عشق به یک جا نتوان کرد

 

چون از دل عاشق خبری نیست کسی را

افکار دل عاشق شیدا نتوان کرد

 

تا عیسی جان پا ننهد بر سر عالم

یک سیر بر این طارم مینا نتوان کرد


** این بیت در آواز نیامده است.

 

 

عیش مدام

سلام بر دوستان و همراهان

غزلی معروف از لسان الغیب که در زمزمه‌های بسیاری از خوانندگان ما شنیده می‌شود را جناب شجریان نیز در جمله آثار خود دارد. اما دریغ که علی رغم اجرای مکرر آن با همنوازی بزرگان موسیقی کشور، جزو آثار رسمی ایشان به شمار نمی‌آید. این غزل یک بار در ماهور اجرا شده و تار استاد محمدرضا لطفی و نی استاد محمد موسوی آن را همراهی کرده و باری دیگر در اسفند 1362 در بیات زند اجرا شده و تار استاد فرهنگ شریف و تمبک شادروان جهانگیر ملک همراه آن بوده است. ظاهرا هر دو اجرا نیز خصوصی هستند و دستیابی به فایل آن بسیار دشوار بود:

 

عیشم مدام است از لعل دلخواه

کارم به کام است الحمد للله

 

ای بخت سرکش تنگش به بر کش

گه جام زرکش، گه لعل دلخواه

 

ما را به رندی افسانه کردند

پیران جاهل، شیخان گمراه

 

از دست زاهد کردیم توبه

از فعل عابد، استغفرالله

 

جانا چه گویم شرح فراقت

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

 

کافر مبیناد این غم که دیده است

از قامتت سرو از عارضت ماه **

 

شوق لبت برد از یاد حافظ

درس شبانه، ورد سحرگاه


**این بیت در آوازها نیامده است.

آفتاب دولت

سلام، فرا رسیدن ماه میهمانی پروردگار بر شما همراهان عزیز تهنیت باد.

در برنامه رادیویی یک شاخه گل446 جناب شجریان با همنوازی تار استاد احمد عبادی و نی استاد محمد موسوی غزلی از حضرت مولانا جلال الدین را در ماهور اجرا کرده‌اند که تقدیم شما می‌کنم:

 

باز آفتاب دولت بر آسمان بر آمد

باز آرزوی جان‌ها از راه جان در آمد

 

باز از رضای رضوان درهای خلد وا شد

هر روح تا به گردن در حوض کوثر آمد **

 

باز آن شهی در آمد کو قبله شهان است

باز آن مهی بر آمد کز ماه برتر آمد

 

سرگشتگان سودا جمله سوار گشتند

کان شاه یک سواره در قلب لشکر آمد

 

اجزای خاک تیره حیران شدند و خیره

از لامکان شنیده خیزید محشر آمد **

 

گویی که آنچه سویست آن سو که جستجویست

گویی کجا کنم رو آن سو که این سر آمد **

 

آن سو که میوه‌ها را این پختگی رسیدست

آن سو که سنگ‌ها را اوصاف گوهر آمد **

 

آن سو که خشک‌ماهی شد پیش خضر زنده

آن سو که دست موسی چون ماه انور آمد **

 

این سوز در دل ما چون شمع روشن آمد

وین حکم بر سر ما چون تاج مفخر آمد **

 

دستور نیست جان را تا گوید این بیان را

ور نی ز کفر رستی هر جا که کفر آمد **

 

کافر به وقت سختی رو آورد بدان سو

این سو چه درد بیند آن سوش باور آمد **

 

با درد باش تا درد آن سوت ره نماید

آن سو که بیند آن کس کز درد مضطر آمد **

 

آن پادشاه اعظم در بسته بود محکم

پوشید دلق آدم امروز بر در آمد


** این ابیات در آواز نیامده است.

رهرو عشق

سلام،

بی هیچ مقدمه‌ای اجازه دهید شعر امروز را اختصاص دهم به غزلی از فروغی بسطامی که جناب شجریان آن را با همنوازی پیانوی استاد جواد معروفی، سه تار استاد احمد عبادی و ویولن استاد مهدی خالدی در ماهور اجرا کرده اند. این آواز در برنامه گلهای رنگارنگ 519 و نیز گلهای رنگارنگ 524 رادیو ایران پخش شده است.

 

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

آه ازین راه که باریکتر از موی تو بود

 

رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت

که ره قافله دیر و حرم، سوی تو بود

 

گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید

که سر همت ما بر سر زانوی تو بود **

 

پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد

بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود **

 

پنجه چرخ ز سرپنجه من عاجز شد

که توانایی‌ام از قوت بازوی تو بود **

 

زان شکستم به هم آیینه خودبینی را

که نگاهم همه در آینه روی تو بود

 

پیر پیمانه کشان شاهد من بود مدام

که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود

 

تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم

که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود **

 

ماه نو کاسته از گردش گردون سر زد

که خجالت زده گوشه ابروی تو بود **

 

نفس خرم جبریل و دم باد مسیح

همه از معجزه لعل سخنگوی تو بود **

 

مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید

زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود **

 

هیچ کس آب ز سرچشمه مقصود نخورد

مگر آن تشنه که جانش به لب جوی تو بود

 

دوش با ماه فروزنده فروغی می‌گفت

کآفتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود **


** این ابیات در آواز نیامده است.