حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

دل شکسته

سلام، روزگارتان به نیکی.

بی تردید نام و اشعار حضرت ابوسعید ابوالخیر عارف نامی ایرانی برای دوستداران ادب پارسی و عرفان و اخلاق، آشناست. اجازه دهید امروز 5 رباعی از ایشان را که جناب شجریان در برنامه گل‌های تازه154 زمزمه کرده است، تقدیم کنم. این آواز که در افشاری اجرا شده با همنوازی تار، تمبک و ویولن استادان موسیقی ایرانی فرهنگ شریف، جهانگیر و اسدالله ملک گوش و هوش شنوندگانش را نوازش داده است.

 

 

وافریادا ز عشق وافریادا

کارم به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا، دادا

ورنه من و عشق، هرچه بادا بادا

 

دل کیست که گویم از برای غم توست

یا آن که حریم تن سرای غم توست

لطفی است که می‌کند غمت با دل من

ورنه دل تنگ من چه جای غم توست

 

ما دل ز غم تو خسته داریم ای دوست

از غیر تو دیده بسته داریم ای دوست

گفتی که به دلشکستگان نزدیکم

ما نیز دل شکسته داریم ای دوست

 

گفتم چشمم، گفت به راهش می‌دار

گفتم جگرم، گفت پر آهش می‌دار

گفتم که دلم، گفت چه داری در دل

گفتم غم تو، گفت نگاهش می‌دار

 

دل، جای تو شد وگرنه محزون کنمش

در دیده تویی، وگرنه پر خون کنمش

امید وصال توست جان را ورنه

از تن به هزار حیله بیرون کنمش

 

حسن دوست

سلام،

از جمله رخدادهای تیرماه، زادروز فرخنده استاد همایون خرم، آهنگساز و ویولونیست صاحب سبک است. ضمن گرامیداشت یاد و نام ایشان، اجازه دهید امروز غزلی از حضرت سعدی را تقدیم کنم که توسط شادروان جناب شجریان در برنامه رادیویی برگ سبز 245 اجرا شده است. آهنگساز این اثر که در سه‌گاه اجرا شده، شادروان استاد همایون خرم بوده‌است. روانشادان استاد جلیل شهناز و استاد احمد عبادی نیز با همنوازی تار و سه‌تار خود قوام بخش این اثر بوده‌اند.

 

خوش می‌روی به تنها، تن‌ها فدای جانت

مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت

 

در آینه نظر کن تا خویشتن ببینی

کز حسن خود بماند انگشت در دهانت

 

قصد شکار داری یا اتفاق بستان

عزمی درست باید تا می‌کشد عنانت **

 

ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن

تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت

 

رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی

ای دزد آشکارا می‌بینم از نهانت **

 

هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد

پیکان غمزه در دل، از ابروی کمانت

 

دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی

خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت **

 

ما را نمی‌برازد با وصلت آشنایی

مرغی لبقتر از من باید هم آشنایت **

 

من آب زندگانی بعد از تو می‌نخواهم

بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت **

 

من فتنه زمانم آن دوستان که داری

بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت

 

سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن

گر دشمنی بباشد با هر که در جهانت**


**این ابیات در آواز نیامده است.

 

توضیح: در میانه اجرای این اثر، دوبیت از اشعار حافظ نیز در آواز آمده است:


ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

تا درخت دوستی بر کی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم