حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

مرغ خوشخوان

سلام، وقتتان به نیکی

در این روزهای پریشان احوالی اقتصاد کشور که البته وقوع آن دور از انتظار نبود، بیایید لختی در غزلی از لسان‌الغیب غوطه‌ور شویم که روانشاد شجریان آن را در دستگاه شور اجرا کرده است. همنوازان این اجرا اعضای گروه شهناز بوده‌اند که در سال 89 در کنسرت دوبی به روی صحنه رفته‌اند و در آلبوم مرغ خوشخوان نیز عرضه شده است .نام آلبوم هم از همین غزل برگرفته شده. جالب آن که جناب شجریان در سال 58 با همراهی گروه پایور کنسرتی را در بیات زند اجرا کرده‌اند که این غزل نیز با همنوازی استاد پایور در آن اجرا شده است:

 

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

این دل غمدیده حالش به شود، دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

 

گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

 

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

 

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

 

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور

 

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان غم مخور

 

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

 

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

 

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

 

 

رهرو عشق

سلام،

بی هیچ مقدمه‌ای اجازه دهید شعر امروز را اختصاص دهم به غزلی از فروغی بسطامی که جناب شجریان آن را با همنوازی پیانوی استاد جواد معروفی، سه تار استاد احمد عبادی و ویولن استاد مهدی خالدی در ماهور اجرا کرده اند. این آواز در برنامه گلهای رنگارنگ 519 و نیز گلهای رنگارنگ 524 رادیو ایران پخش شده است.

 

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

آه ازین راه که باریکتر از موی تو بود

 

رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت

که ره قافله دیر و حرم، سوی تو بود

 

گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید

که سر همت ما بر سر زانوی تو بود **

 

پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد

بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود **

 

پنجه چرخ ز سرپنجه من عاجز شد

که توانایی‌ام از قوت بازوی تو بود **

 

زان شکستم به هم آیینه خودبینی را

که نگاهم همه در آینه روی تو بود

 

پیر پیمانه کشان شاهد من بود مدام

که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود

 

تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم

که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود **

 

ماه نو کاسته از گردش گردون سر زد

که خجالت زده گوشه ابروی تو بود **

 

نفس خرم جبریل و دم باد مسیح

همه از معجزه لعل سخنگوی تو بود **

 

مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید

زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود **

 

هیچ کس آب ز سرچشمه مقصود نخورد

مگر آن تشنه که جانش به لب جوی تو بود

 

دوش با ماه فروزنده فروغی می‌گفت

کآفتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود **


** این ابیات در آواز نیامده است.

 

حکایت سخاوت‌های ناراست

سلام،

جناب ابوالفضل بیهقی در کتاب تاریخ بیهق نقل می‌کند که: ندیمی در مجلس وزیری بخیل و تنگ چشم رتبه همنشینی یافته بود و در آن مجلس قصه جوانمردی و سخاوت برمکیان می‌خواندند. آن وزیر این حکایات، مخالف طبیعت و عادت خویش می‌یافت که گفته‌اند: آزاده عطا دهد و دل بنده درد گیرد.

باری چنان گمان برد که محال موضوعی است. چه، بیشتر آفریدگان آن چه در باطن خویش اثر آن نیابند ... محال دانند. پس گفت: این حکایات برمکیان همه موضوعات و دروغ‌هاست. ندیم گفت: زندگانی خداوند ما دراز باد... چرا از این حکایات موضوعات و از این سخاوت‌های ناراست از این خداوند هیچ حکایت نکنند؟ نه از آن است که اینجا هیچ نیست و آنجا بوده است؟ و مردمان هوشمندتر از آنند که کسی را مدح گویند مگر وقتی که نزد او نشانه‌های احسان ببینند.