حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

شیون فراق

سلام،

در روزگارانی نه چندان دور از زمانه ما، یکی از استادان ادب پارسی که ملک‌الشعرای بهار می‌خواندندش (و البته خوش لقبی بود) شعری زیبا سرود که چند ده سال بعدتر، استاد شجریان آن را در ابوعطا زمزمه نمود. و در آلبوم خزان به سمع نیوشندگان موسیقی اصیل رسید. این شعر زیبا را امروز تقدیمتان می‌کنم:

 

ای کبوتر از آشیان کرانه کردی

بی سبب چرا ترک آشیانه کردی

یادی از رفیقان آشنا نکردی


زین مکان که با عاشقان در آن چمیدی

از آن چه دیدی

ناگهان چرا سوی دیگران پریدی

ترک یار نالان و ترک خانه کردی


بد گمان گشتم بر تو باری

بی وفا نبودی به یاری

در کف بازان شکاری به صد زخم کاری

همانا دچاری


از فراقت من می کنم شیون

دلبر من، نگارین پر من

کی بود جانا کز وفا گردی

همسر من، نشینی بر من

طریق عشق

سلام،

 غزل امروز را اختصاص داده‌ام به حضرت حافظ. غزلی که استاد شجریان در سال 1368 در کنسرت بزرگ پاریس با همنوازی سنتور شادروان مشکاتیان و همراهی گروه عارف در افشاری اجرا کرده‌اند و در آلبوم غیر رسمی طریق عشق منتشر شده است. خاطر نشان می‌سازم این غزل در جشن هنرمندان سالمند نیز اجرا شده است.

 

چو دست بر سر زلفش زنم، به تاب رود

ور آشتی طلبم، با سر عتاب رود

 

چو ماه نو ره نظارگان بیچاره

زند به گوشه ابرو و در نقاب رود

 

شب شراب خرابم کند به بیداری

وگر به روز شکایت کنم، به خواب رود

 

طریق عشق، پر آشوب و فتنه است ای دل

بیفتد آن که در این راه با شتاب رود

 

گدایی در جانان به سلطنت مفروش

کسی ز سایه این در به آفتاب رود 

 

سواد نامه موی سیاه چون طی شد

بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود  **

 

حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر

کلاه‌داریش اندر سر شراب رود 

 

حجاب راه تویی حافظ! از میان برخیز

خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

 

چشم مست


سلام،

با اجازه شما امروز تصنیفی از مرحوم علی اکبر خان شیدا هنرمند بزرگ اوایل قرن ۱۴ شمسی را تقدیمتان می‌کنم که آقای شجریان آن را در قالب کنسرت افشاری در وین اجرا کرده و در آلبوم آرام جان عرضه شده است.

 

دوش که آن مه‌لقا، باوفا، خوش ادا، باصفا

از برم آمد و بنشست، برده دین و دلم از دست

باز مرا سوی خود می‌کشد، می‌برد، می‌زند

با دو چشم مست، ابرویش پیوست

آتشی در دلم سر زد،

زان رخ همچو آذر زد

سوخت همه خرمنم، یکسره جان و تنم

کشته عشقت منم، ای صنم

بد مکن،

بیش از این ظلم بی حد مکن

دوش که آن گرد، گرد گنبد مینا

آبله‌گون شد دو چشم من ز ثریا

تند و غضبناک، سخت و سرکش و توسن

از در مجلس برآمد آن بت رعنا

روی سپیدش برابر مه گردون

موی سیاهش پسر عم شب یلدا

لعبت شیرین، ترش اگر که ننشیند

مدعیانش طمع برند که آن حلوا