سلام،
وقت همه عزیزان در این روزهای زیبای پاییزی به خیر و نیکی باد. اجازه دهید شعر امروز را به شیخ اجل سعدی اختصاص دهم که توسط استاد شجریان در
برنامه گلهای تازه ۱۵۸ اجرا شده است. این آواز که در دستگاه شور
زمزمه شده با آهنگسازی مرحوم مرتضی خان نی داود بوده است:
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم، گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز و زاری چراست
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین، یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی، عشق کار تو نیست
که نه صبر داری، نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفتگو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع **
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پریچهرهای **
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق ای پسر **
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن، فرج یابی از سوختن **
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمد للله که مقبول اوست **
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض **
فدایی ندارد ز مقصود چنگ
اگر بر سرش تیر بارند و سنگ **
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار **
** این ابیات در آواز نیامده است.