سلام، وقت به خیر
امروز میخواهم غزلی زیبا از حضرت سعدی را تقدیمتان کنم که جناب شجریان آن را در جریان کنسرت گروه شهناز و در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کردهاند:
گفتم آهندلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
وان که را دیده در دهان تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
خاصه ما را که در ازل بودهاست
با تو آمیزشی و پیوندی
به دلت کز دلت به در نکنم
سخت تر زین مخواه سوگندی
یک دم آخر حجاب یک سو نه
تا بیاساید آرزومندی
همچنان پیر نیست مادر دهر
که بیاورد چون تو فرزندی **
ریش فرهاد بهترک میبود
گر نه شیرین، نمک پراکندی **
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی
چه کند بندهای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی
سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی است یک چندی
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
این روزها مدام با اخبار رخداد زلزله و آسیب هموطنانمان از کرمانشاه تا کرمان مواجهیم و بر جان رنجدیده آنان باید مرهم گذاریم. اجازه دهید فرخندگی این ایام را که به میلاد آخرین نگین رسالت متبرک است، بهانه کنم و در عصر این جمعه پاییزی شعر امروز را به غزلی از فخرالدین عراقی اختصاص دهم که بسیار به حال و هوای این ساعات مرتبط است. این غزل را جناب شجریان با همنوازی سنتور مرحوم صارمی در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم فاخر همایونمثنوی عرضه نمودهاند:
بیا که بی تو به جان آمدم ز تنهایی
نماند صبر و مرا بیش ازین شکیبایی
بیا که جان مرا بی تو نیست برگ حیات
بیا که چشم مرا بی تو نیست بینایی
بیا که بی تو دلم راحتی نمییابد
بیا که بی تو ندارد دو دیده بینایی **
اگر جهان همه زیر و زبر شود ز غمت
تو را چه غم که تو خو کردهای به تنهایی **
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال
نهانی از همه عالم ز بس که تنهایی **
عروس حسن تو را هیچ در نمییابد
به گاه جلوه، مگر دیده تماشایی **
ز بس که بر سر کوی تو نالهها کردم
بسوخت بر من مسکین دل تماشایی
ندیده روی تو از عشق عالمی مرده
یکی نماند اگر خود جمال بنمایی **
ز چهره پرده بر انداز تا سر اندازی
روان فشاند به روی تو ز شیدایی
به پرده در چه نشینی، چه باشد ار نفسی
به پرسش دل بیچارهای برون آیی **
نظر کنی به دل خسته شکسته دلی
مگر که رحمتت آید برو ببخشایی **
دل عراقی بیچاره آرزومند است
امید بسته که تا کی نقاب بگشایی **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
اوقاتتان در این روزهای دل انگیز پاییزی به خیر و شادی باد. اجازه دهید شعر امروز، غزلی باشد از لسان الغیب که جناب شجریان آن را در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم بیداد عرضه کرده است. همنواز استاد در اجرای این غزل، استاد پرویز مشکاتیان بوده است. این شعر و آلبوم در مجموع یکی از خاطرهانگیزترین آثار این استاد نامی و گروه شیدا و عارف است.
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد
آب حیوان تیرهگون شد، خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل، باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد، سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان در نمیآید، سواران را چه شد
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد، هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی، میگساران را چه شد
حافظ! اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
سلام،
در میانه اسفند ماه 94 و در هوایی کاملا بهاری، اجازه بفرمایید غزلی از لسان الغیب را که جناب شجریان یک بار در دستگاه همایونو با همنوازی نی به صورت خصوصی اجرا و بار دیگر در همین دستگاه با همنوازی ویولن جناب جودکی در جشن هنرمندان سالمند زمزمه کردهاند، تقدیم محضرتان کنم. خاطرنشان میکنم در سالگرد فوت استاد حسین عمومی در تیرماه 1385 نیز این غزل در بیات اصفهان و با همنوازی تار استاد میرجلالی در منزل آن مرحوم اجرا شده است. نکته جالب دیگر این که این غزل با همنوازی نی استاد محمد موسوی در ماهور و به صورت بداهه نوازی و بداهه خوانی در سال 1367 در تالار وحدت به مناسبت شب حافظ به زیبایی اجرا شده است.
بنال بلبل اگر با منت سر یاری است
که ما دو، عاشق زاریم و کار ما زاری است
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافههای تاتاری است
بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام، هشیاری است
خیال زلف تو پختن، نه کار هر خامی است
که زیر سلسله رفتن، طریق عیاری است **
لطیفهای است نهانی که عشق ازو خیزد
که نام آن، نه لب لعل و خط زنگاری است
جمال شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و یار دلداری است
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
بر آستان تو مشکل توان رسید، آری
عروج بر فلک سروری به دشواری است
سحر، کرشمه چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است **
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاری است
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
در سال ۱۳۷۱، جناب شجریان و گروه همراهش کنسرتی را در آمریکا برگزار کردند که بخشی از آثارش، در آلبومهای ایشان عرضه شد. لیکن یکی از آثار اجرا شده در این کنسرت، غزلی از لسانالغیب بود که در هیچ آلبومی منتشر نشده است. این آواز که در سهگاه اجرا شده و با همنوازی نی آقای عندلیبی، تار آقای پیرنیاکان و تمبک همایون شجریان همراه بوده را تقدیم محضرتان میکنم. خاطرنشان میکنم این غزل را استاد یک بار به طور خصوصی با تارنوازی استاد پیرنیاکان و دیگر بار در برنامه گلهای تازه 123 در دستگاه همایون و با همنوازی تار استاد هوشنگ ظریف؛ تمبک استاد محمد اسماعیلی و نی استاد حسن ناهید نیز اجرا کردهاند. آهنگساز برنامه گلها استاد همایون خرم و تنظیم آن بر عهده استاد فرامرز پایور بوده است:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر، به عالم سمر شود
گویند سنگ، لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده، گریان و دادخواه
کز دست غم، خلاص من آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان، حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک، زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود**
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او، خاک در شود**
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
** این ابیات در آواز نیامده است.