سلام، عید سعید نوروز مبارکتان و ساعتهای بهاری این روزها مغتنمتان باد.
توحید شیرازی پنجمین فرزند وصال شیرازی، خوشنویسی و شاعری را از پدر به ارث برده است. از این شاعر گرامی گرچه بیش از 2500 بیت برجای مانده اما در میان ما فارسی زبانان چندان شناخته شده نیست در حالی که کمتر از دو قرن از عصر او سپری شده است.
اجازه دهید شعر امروز را که از سرودههای این گرانمایه است و توسط جناب شجریان با همنوازی تار استاد احمد عبادی، نی استاد حسن ناهید و تمبک استاد جهانگیر ملک در سهگاه اجرا و در برنامه رادیویی برگ سبز 283 پخش شده است، تقدیم کنم:
بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست
خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست
گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی
الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست
هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید
چون ندیدست کسی این همه افسانه ز چیست
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
دوش در میکده حسرت زده میگردیدم
پیر پرسید که این گریه مستانه ز چیست
گفتم ار هست در این خانه کسی باز نمای
ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست
گفت جامی ز می ناب به توحید دهید
تا بداند که نهان بودن جانانه ز چیست
سلام و روزگارتان به نیکی
امروز غزلی از حضرت سعدی را که بهحق استاد سخنش خواندهاند تقدیمتان میکنم. این غزل را جناب شجریان در برنامه رادیویی برگ سبز 261 با همنوازی سنتور استاد رضا ورزنده و نی استاد حسن ناهید در افشاری اجرا کردهاند.
از تو دل بر نکنم تا دل و جانم باشد
میکشم جور تو تا تاب و توانم باشد
گر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافت
ور کشی زار، چه دولت به از آنم باشد
چون مرا عشق تو از هرچه جهان باز استد
چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد
تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد
جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد **
در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم
گرد سودای تو بر دامن جانم باشد **
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
هر کسی را زلبت خشک تمنایی هست
من خود این بخت ندارم که زبانم باشد
جان بر افشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام، وقت به خیر
در آلبوم بت چین استاد شجریان که مجموعه ای است از اجراهای پراکنده ایشان در سالهای قبل از انقلاب، تصنیفی در سهگاه و با آهنگسازی درویش خان وجود دارد که در برخی منابع سراینده آن را حاجب نامی ذکر کردهاند که امروز آن را به محضرتان تقدیم مینمایم. البته این تصنیف در یکی از برنامههای موسیقی ایرانی نیز اجرا شده است. شایان ذکر است این آلبوم در یکی دو قطعه با آلبوم گلبانگ (1) استاد که بعدا منتشر شده و نام دیگرش هم بت چین است، تشابهاتی دارد. خاطرنشان میکنم در سال 1349 در جشن هنر شیراز این تصنیف با همنوازی استادان بهاری، بیگجه خانی و ناهید نیز اجرا شده است.
صبحدم ز مشرق طلوعی در جهان کن
تیر غمزه اندر کمان ابروان کن
بزم ما منور ز رویت یک زمان کن
ملک دل مسخر به رویت ناگهان کن
صنم شاهی تو من را جانم فدایت
دلبر ماهی تو من را مردم برایت
یار خوشگل من، شمع محفل من
ماه تابانم تویی تو، شاه خوبانم تویی تو
ای صنم ز هجرت نزارم، زاریم بین
مایلم به رویت، نگارم خواریم بین
یار خوشگل من، شمع محفل من
ماه تابانم تویی تو، شاه خوبانم تویی تو
سلام،
نسل نیوشنده برنامههای رادیویی یک شاخه گل شاید به خاطر داشته باشند که در یکی از این برنامهها، جناب شجریان با همنوازی مشاهیری چون همایون خرم، حسن ناهید و فرهنگ شریف غزلی از فروغی بسطامی را در سهگاه اجرا کردند که امروز تقدیم محضرتان میکنم. البته این غزل در برنامه موسیقی ایرانی نیز در سهگاه و با همنوازی مجید نجاحی، حسن ناهید، فرهنگ شریف، حسین همدانیان، منصور نریمان هم اجرا شده است:
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو به قربان تو کردم
خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو کردم
آهی است کز آتشکده سینه بر آمد
هر شمع که روشن به شبستان تو کردم
اشکی است که ابر مژه بر دامن من ریخت
هر گوهر غلتان که به دامان تو کردم **
صد بار گزیدم لب افسوس به دندان
هر بار که یاد لب و دندان تو کردم **
دل با همه آشفتگی از عهده بر آمد
هر عهد که با زلف پریشان تو کردم
در حلقه مرغان چمن ولوله انداخت
هر ناله که در صحن گلستان تو کردم
یعقوب نکرد از غم نادیدن یوسف
این گریه که دور از لب خندان تو کردم **
داد از صف عشاق جگر خسته بر آمد
هر گه سخن از صف زده مژگان تو کردم **
تا زلف تو بر طرف بناگوش فرو ریخت
از هر طرفی گوش به فرمان تو کردم **
تا پرده برافکندم از آن صورت زیبا
صاحبنظران را همه حیران تو کردم **
از خواجگی هر دو جهان دست کشیدم
تا بندگی سرو خرامان تو کردم **
دوشینه به من این همه دشنام که دادی
پاداش دعایی است که بر جان تو کردم
زد خنده به خورشید فروزنده فروغی
هر صبح که وصف رخ رخشان تو کردم **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
در سالیان خاطره انگیز دهه ٥٠ شمسی که مجموعه یک شاخه گل رادیو، برنامههایی فخیم از موسیقی اصیل ایرانی را پخش میکرد، اجرایی از غزل رهی معیری در سهگاه توسط استاد شجریان به گوش نیوشندگان رسید که آهنگسازی آن با شادروان همایون خرم و نوازندگی آن نیز با ایشان و جناب حسن ناهید بوده است. البته این غزل در محفلی خصوصی با همنوازی استادان شریف، بدیعی و ملک نیز اجرا شده است:
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی
خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم تو را مانم، تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم، تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم، تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
دلقی که نمیبینی، دردی که نمیدانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویی
روی از من سرگردان شاید که نگردانی