حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

امید و انتظار

سلام، روزگارتان بهاری

سال‌ها پیش در برنامه رادیویی برگ سبز 250 جناب شجریان با همنوازی آقایان مجید نجاحی، لطف الله مجد و حبیب الله بدیعی غزلی بی‌بدیل از لسان الغیب را در بیات اصفهان اجرا کردند که امروز تقدیم محضرتان می‌کنم. خاطر نشان می‌کنم این غزل با همراهی گروه سماع به سرپرستی استاد فریدون ناصری و همنوازی سه‌تار استاد عبادی در چهارگاه و در برنامه موسیقی ایرانی رادیو نیز اجرا شده است.

 

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

پر کن قدح که بی می، مجلس ندارد آبی

 

وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید

مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی

 

شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت

زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی

 

در انتظار رویت ما و امیدواری

در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی

 

مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی

بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی

 

چون آفتاب رویش در دیده می‌نگنجد

ای دل چه سود دارد در دیده اقترابی

 

حافظ چو می‌نهی دل تو در خیال خوبان

کی تشنه، سیر گردد از لمعه سرابی

 

مجلس انس

سلام و ایام به کام.

در میانه قصل رنگین پاییز، غزلی تقدیم محضرتان می‌کنم از لسان الغیب که شادروان استاد شجریان آن را با همنوازی تار استاد لطف الله مجد و سه‌تار استاد احمد عبادی در ابوعطا اجرا کرده‌اند. این اثر در برنامه موسیقی ایرانی رادیو عرضه شده است:


نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

 

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

 

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل

تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

 

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر

مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد **

 

ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی

مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد **

 

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید

از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد **

 

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

 

مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود

چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد **

 

حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود

قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد **

** این ابیات در آواز نیامده است.

 

 

 

 

 

مستانه

سلام،

در میانه آخرین ماه تابستان، آرزو می کنم ستاره بختتان فروزان، سپیده دمانتان تابناک، ساز زندگیتان کوک، سرزمین دلتان سبز و تندرستی قرین لحظاتتان باشد.

اجازه دهید این یادداشت را اختصاص دهم به شعری از عبدالرحمن جامی که جناب شجریان آن را با همنوازی سه‌تار استاد احمد عبادی و تار استاد لطف الله مجد در بیات اصفهان اجرا کرده اند. این اثر در برنامه های موسیقی ایرانی و  یک شاخه گل 418 عرضه شده است:

 

آن ترک مست بین که مستانه می‌رود

شهری اسیر کرده سوی خانه می‌رود

 

هر جانبی که جلوه کنان روی می‌نهد

با او هزار عاشق دیوانه می‌رود

 

جانم ز تن رمید به سودای خال او

مرغ از قفس پرید سوی دانه می‌رود **

 

از جان رفته پیش رخش می‌کنم گله

با آشنا حکایت بیگانه می‌رود

 

زاهد به خود مایل و عاشق به کوی دوست

بلبل به باغ و جغد به ویرانه می‌رود

 

جامی ملول شود ز رفیقان کوی زهد

پیمان شکست و بر سر پیمانه می‌رود **


** این ابیات در آواز نیامده است.

عشق بی زبان

سلام، وقت به خیر

امروز شعری را تقدیم محضرتان می‌کنم که شیوه ارائه آن با رسم این وبلاگ همخوانی چندانی ندارد. خدمت سرورانم عارضم که در برنامه یک شاخه گل ۴١٧ جناب شجریان که تار نوازی مرحوم لطف الله مجد را همراه خود داشتند، ابیاتی منتخب از مثنوی حضرت مولانا را در افشاری زمزمه کرده‌اند که اگر بخواهم به رسم مالوف این وبلاگ، همه ابیات را تقدیم کنم باید دفاتر اول و سوم مثنوی را به طور کامل درج کنم که البته امکان پذیر نیست. لاجرم فقط ابیات اجرا شده در آواز را تقدیم می‌کنم. امید که مقبول افتد.

 

گفت معشوقی به عاشق کای فتی

تو به غربت دیده‌ای بس شهرها

 

گو کدامین شهر زان‌ها خوشتر است

گفت آن شهری که در وی دلبر است

 

هر کجا تو با منی من خوشدلم

گر بود در قعر گوری منزلم

 

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

 

گر چه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشق بی زبان روشن‌تر است