حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایتی از میرداماد

سلام،
نقل است که حضرت میرداماد وقتی از این جهان رخت بربست و به سرای باقی شتافت، شباهنگام اول قبر، نکیر و منکر به بالینش آمدند و از او در مورد خدایی که می‌پرستیده سوال کردند تا نوبت به سوالهای بعدی برسد.
میرداماد در پاسخ گفت: <اسطقسات دگر زو متقن>. نکیر و منکر با تعجب به هم نگاه کردند و دوباره سوال را تکرار نمودند. میرداماد در پاسخ گفت: <اسطقسات دگر زو متقن>.
خلاصه این ماجرا دو سه بار تکرار شد و این دو فرشته دست از پا درازتر به درگاه الهی رفتند و قصه را باز گفتند. ناگهان از عرش ربوبی ندا آمد که:
این مرد را رها کنید. زنده هم که بود حرفهایی می‌زد که ما نمی‌فهمیدیم.

مرحوم نیما یوشیج این قصه را به شعر درآورده که به خواندنش می‌ارزد:

من، میرداماد، شنیدستم
که چو بگزید بن خاک وطن
بر سرش آمد و از وی پرسید
ملک قبر که: (( من رب، من ؟ ))

میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:
اسطقسی ست - بدو داد جواب -
اسطقسات دگر زو متقن

حیرت افزودش از این حرف، ملک
برد این واقعه پیش ذوالمن
که: زبان دگر این بنده ی تو
می دهد پاسخ ما در مدفن

آفریننده بخندید و بگفت :
(( تو به این بنده من حرف نزن
او در آن عالم هم، زنده که بود،
حرفها زد که نفهمیدم من! )) 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد