حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

به دل گویم که چون مردان صبوری کن

سلام،
اجازه دهید شعر امروز را از حضرت مولانا نقل کنیم که استاد شجریان این شعر را در سه‌گاه اجرا و در آلبوم آسمان عشق عرضه نموده است.

به گرد دل همی گردی، چه خواهی کرد، می‌دانم
چه خواهی کرد، دل را خون، رخ را زرد، می‌دانم

یکی بازی درآوردی که رخت دل همه بردی
چه خواهی بعد از این بازی، دگر آورد، می‌دانم

به یک غمزه جگر خستی، بس آتش اندرو بستی
بخواهی پخت می‌بینم، بخواهی خورد، می‌دانم **

به حق اشک گرم من، به حق آه سرد من
که گرمم پرس چون بینی که گرم از سرد، می‌دانم

مرا دل سوزد و سینه، تو را دامن ولی فرق است
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد، می‌دانم

به دل گویم که چون مردان صبوری کن، دلم گوید
نه مردم، نی زن، گر از غم ز زن تا مرد، می‌دانم

دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی، نمی‌گفتی
که از مردی برآوردن ز دریاگرد، می‌دانم

جوابم داد دل کان مه چو جفت و طاق می‌بازد
چو ترسا جفت گویم، گر ز جفت و فرد، می‌دانم **

چو در شطرنج شد قایم، بریزد نزد شش پنجی
بگویم مات غم باشم اگر این نرد، می‌دانم **

** این ابیات در آواز نیامده است.  
نظرات 1 + ارسال نظر
مرجان دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:37 ق.ظ http://soloyeghamangiz.persianblog.com

سلام
شعرش خیلی قشنگ بود
وبلاگ زیبایی دارید
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد