سلام،
امروز هشتادمین شعر پارسی را که خداوندگار آواز معاصر ایران بر زبان رانده است، تقدیم میکنم. غزلی از حضرت حافظ که جناب شجریان آن را یک بار در دستگاه شور اجرا و در آلبوم یاد ایام عرضه کرده و دیگر بار در بیات اصفهان اجرا و در آلبوم جان عشاق در معرض گذارده است. نام آلبوم جان عشاق نیز از همین غزل گرفته شده است.
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشقکشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود میدانست
آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گرچه میگفت که زارت بکشم، میدیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پیاش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد آن که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود