سلام،
شعر یا تصنیفی است که سراینده آن عارف قزوینی است. و با عنوان بهار دلکش هم معروف است. این شعر را جناب شجریان در دستگاه ابوعطا اجرا و در آلبوم عشق داند عرضه نموده است:
بهار دلکش رسید و دل بجا نباشد
از آن که دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده میگفت
نازینان را، مه جبینان را وفا نباشد
اگر که با این دل حزین تو عهد بستی با رقیب من
چرا نشستی، چرا دلم را از کینه خستی
بیا در برم از وفا یک شب، ای مه نخشب
تازه کن عهدی که برشکستی
به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم
چو غنچه، پیراهن از غم تو پاره کردم **
روا نباشد اگر ز من کنارهجویی
که من ز بهر تو از جهان کناره کردم **
ای پریپیکر، سرو سیمینبر، لعبت بهاری
مهوشی جانا، دلکشی اما وفا نداری **
** این ابیات در آواز نیامده است.
شعره قشنگی بود...موفق باشی!!