سلام،
جناب هوشنگ ابتهاج، یک مثنوی زیبا و بیبدیل سروده است که بخشی از آن توسط استاد شجریان در مایه دشتی اجرا و در آلبوم راز دل عرضه شده است. متن کامل این مثنوی تقدیم به شما:
بهار آمد، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد **
پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست؟ **
چه افتاد این گلستان را، چه افتاد؟
که آیین بهاران رفتش از یاد **
چرا مینالد ابر برق در چشم
چه میگرید چنین زار از سر خشم ؟ **
چرا خون میچکد از شاخه گل
چه پیش آمد؟ کجا شد بانگ بلبل؟ **
چه درد است این؟ چه درد است این؟ چه درد است؟
که در گلزار ما این فتنه کردست؟ **
چرا در هر نسیمی بوی خون است؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است؟ **
چرا سر برده نرگس در گریبان؟
چرا بنشسته قمری چون غریبان؟ **
چرا پروانگان را پر شکسته است؟
چرا هر گوشه گرد غم نشسته است؟ **
چرا مطرب نمیخواند سرودی؟
چرا ساقی نمیگوید درودی؟ **
چه آفت راه این هامون گرفته است؟
چه دشت است این که خاکش خون گرفته است؟ **
چرا خورشید فروردین فرو خفت؟
بهار آمد، گل نوروز نشکفت **
مگر خورشید و گل را کس چه گفته است؟
که این لب بسته و آن رخ نهفته است؟ **
مگر دارد بهار نورسیده
دل و جانی چو ما در خون کشیده؟ **
مگر گل نو عروس شوی مرده است
که روی از سوگ و غم در پرده برده است؟ **
مگر خورشید را پاس زمین است؟
که از خون شهیدان شرمگین است **
بهارا، تلخ منشین، خیز و پیش آی
گره وا کن ز ابرو، چهره بگشای **
بهارا خیز و زان ابر سبک رو
بزن آبی به روی سبزه نو **
سر و رویی به سرو و یاسمن بخش
نوایی نو به مرغان چمن بخش **
بر آر از آستین دست گل افشان
گلی بر دامن این سبزه بنشان **
گریبان چاک شد از ناشکیبان
برون آور گل از چاک گریبان **
نسیم صبحدم گو نرم برخیز
گل از خواب زمستانی برانگیز **
بهارا، بنگر این دشت مشوش
که میبارد بر آن باران آتش **
بهارا، بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز
بهارا، بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشتهای افتاده بر خاک
بهارا، بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا، دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن
بهارا، از گل و می آتشی ساز
پلاس درد و غم در آتش انداز **
بهارا، شور شیرینم برانگیز
شرار عشق دیرینم برانگیز **
بهارا، شور عشقم بیشتر کن
مرا با عشق او شیر و شکر کن **
گهی چون جویبارم نغمه آموز
گهی چون آذرخشم رخ برافروز **
مرا چون رعد و توفان خشمگین کن
جهان از بانگ خشمم پر طنین کن **
بهارا، زنده مانی، زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش **
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفس ها آتشین است **
مبین کاین شاخه بشکسته خشک است
چو فردا بنگری، پر بیدمشک است **
مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است **
بهارا، باش کاین خون گل آلود
بر آرد سرخ گل چون آتش از دود **
بر آید سرخ گل، خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آرد تباهی **
بهارا، شاد بنشین، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام **
اگر خود عمر باشد، سر بر آریم
دل و جان در هوای هم گماریم **
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین توفان برآییم
دگربارت چو بینم، شاد بینم
سرت سبز و دلت، آباد بینم
به نوروز دگر، هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار **
** این ابیات در آواز نیامده است