سلام،
عید سعید مولود منجی موعود بر شما فرخنده باد.
اجازه دهید امروز قطعه تصنیفی از عارف قزوینی را تقدیم کنم که در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی در وصف افتخارالسلطنه دختر ناصرالدین شاه سروده شده است. این تصنیف را جناب شجریان در سهگاه اجرا و در برنامه گلهای تازه ۱۰۷ پخش شده است. و سالها بعد یعنی سال 1371 در کنسرت امریکای شمالی دیگر بار اجرا شده است.
افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
به سر زلف پریشان تو، دلهای پریش
همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی
ز چه رو شیشه دل می شکنی؟
تیشه بر ریشه جان از چه زنی؟
سیماندام ولی سنگدلی
سست پیمانی و پیمان شکنی
اگر درد من به درمان رسد، چه می شه؟
شب هجر اگر به پایان رسد، چه میشه؟
اگر بار دل به منزل رسد، چه گردد؟
شب هجر اگر به پایان رسد، چه میشه؟
ز غمت خون میگریم، بنگر چون میگریم
ز مژه دل میریزد، ز جگر خون میآید
افتخار دل و جان میآید
یار بی پرده عیان میآید
تو اگر عشوه بر خسرو پرویز کنی
همچو فرهاد رود از عقب کوه کنی **
متفرق نشود مجمع دلهای پریش
تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی **
ز چه رو شیشه دل می شکنی؟
تیشه بر ریشه جان از چه زنی؟ **
سیماندام ولی سنگدلی
سست پیمانی و پیمان شکنی **
به چشمت که دیده ز صورت نگیرم
اگر میکشی وگر میزنی به تیرم **
تو سلطان حسن و من کمترین، فقیرم
گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟ **
ز غمت خون میگریم، بنگر چون میگریم
ز مژه دل میریزد، ز جگر خون میآید **
خون صد سلسله جان میریزد
به سر کشته جان میآید **
** این ابیات در آواز نیامده است.