سلام،
در روزگارانی نه چندان دور از زمانه ما، یکی از استادان ادب پارسی که ملکالشعرای بهار میخواندندش (و البته خوش لقبی بود) شعری زیبا سرود که چند ده سال بعدتر، استاد شجریان آن را در ابوعطا زمزمه نمود. و در آلبوم خزان به سمع نیوشندگان موسیقی اصیل رسید. این شعر زیبا را امروز تقدیمتان میکنم:
ای کبوتر از آشیان کرانه کردی
بی سبب چرا ترک آشیانه کردی
یادی از رفیقان آشنا نکردی
زین مکان که با عاشقان در آن چمیدی
از آن چه دیدی
ناگهان چرا سوی دیگران پریدی
ترک یار نالان و ترک خانه کردی
بد گمان گشتم بر تو باری
بی وفا نبودی به یاری
در کف بازان شکاری به صد زخم کاری
همانا دچاری
از فراقت من می کنم شیون
دلبر من، نگارین پر من
کی بود جانا کز وفا گردی
همسر من، نشینی بر من