سلام،
عموم ما ایرج میرزا را شاعری خاص میشناسیم و معمولا اشعاری غیرمتعارف از او در ذهنمان داریم. اگر از آن شعر معروف مادر که در کتابهای درسی دوران دبستان ورد زبانمان بود و برخی اشعار سیاسی وی که به سبب تقارن زمانی حیاتش سروده شده بگذریم، کمتر شعر متعارفی از ایرج میرزا در ذهن و یاد اغلب ما جای گرفته است. اما چند روزی پیش از این شعری از ایرج میرزا را خواندم که با آن ذهنیت قدر زیادی فاصله داشت. به همین سبب شما را نیز در دانستن این ابیات شریک میکنم:
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آن که بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن، ضیغم نر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد
می نوشم و با وی بکنم چاره شر را
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بن تاک و خداوند
زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
شراب را چه گنه گر که ابلهی نوشد
گهی به تیغ برد دست و گهی به سوی نجق
چو بو علی می ناب ار خوری حکیمانه
به حق حق که وجودت به حق شود ملحق
حلال گشت به فتوای عقل بر دانا
حرام گشت به فتوای شرع بر نادان
پورسینا