حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

کمند شوق

سلام، اوقاتتان به خیر باد و شادکامی

اجازه دهید امروز شعری از جناب فروغی بسطامی را تقدیم کنم که استاد شجریان آن را سال‌ها پیش در برنامه گلهای تازه 151 اجرا و در چهارگاه زمزمه کرده است:

 

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی

بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی

 

سر شانه را شکستم به بهانه تطاول

که به حلقه حلقه زلفت نکند دراز دستی

 

ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی

ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی

 

کسی از خرابه دل، نگرفته باج هرگز

تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی **

 

به قلمرو محبت در خانه‌ای نرفتی

که به پاکیش نرفتی و به سختیش نبستی **

 

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم

ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی

 

ز طواف کعبه بگذر تو که حق نمی‌شناسی

به در کنشت منشین تو که بت نمی‌پرستی **

 

تو که ترک سر نگفتی ز پی‌اش چگونه رفتی

تو که نقد جان نداری ز غمش چگونه رستی **

 

اگرت هوای تاج است، ببوس خاک پایش

که بدین مقام عالی نرسی مگر ز پستی **

 

مگر از دهان ساقی مددی رسد وگرنه

کس از این شراب باقی نرسد به هیچ مستی **

 

مگر از عذار سر زد خط آن پسر، فروغی

که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی **


** این ابیات در آواز نیامده است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد