حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

از بهر چه می‌رقصی؟

پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیستی؟

گفت: فردی بی خیال و فارغ و آزاده‌ام

 

گفت: از بهر چه می‌رقصی و بشکن می‌زنی؟

گفت: چون دارای شور و شوق فوق العاده‌ام

 

گفت: اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک؟

گفت: اهل شهر آباد و خوش آباده‌ام

  

گفت: خیلی شاد هستی، باده لابد خورده‌ای

گفت: هم از باده‌خور بیزارم، هم از باده‌ام

 

گفت: از جام وصال نازنینی سرخوشی؟

گفت: از شهوت پرستی هم دگر افتاده‌ام

 

گفت: پس شاید قماری کرده‌ای، پولی برده‌ای

گفت: من در راه برد و باخت پا ننهاده‌ام

 

گفت: پولی از دکان یا خانه‌ای کش رفته‌ای؟

گفت: دزدی هم نمی‌چسبد به وضع ساده‌ام

 

گفت: آخر هیچ سرگرمی نداری روز و شب؟

گفت: سرگرم نماز و سجده و سجاده‌ام

 

گفت: لابد ثروتی داری و دلشادی به پول؟

گفت: من مستضعف و مسکین مادر زاده‌ام

 

گفت: آیا راستی آهی نداری در بساط؟

گفت: خود پیداست این از وصله لباده‌ام

 

گفت: گویا کارمند ساده‌ای یا کارگر؟

گفت: بیکارم ولی از بهر کار آماده‌ام

 

گفت: بیکاری و بی پولی؟ پس این شادی ز چیست؟!

گفت: یک زن داشتم، اینک طلاقش داده‌ام

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد